پوسیده شدن . [ دَ
/ دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب )پوسیدن . چریدن . (در تداول مردم قزوین )
: تازه رویم بمثل لاله ٔ نعمان بود
کاه پوسیده شد آن لاله ٔ نعمانم .
ناصرخسرو.
نخر. (تاج المصادر بیهقی ). عفن . (دهار) (منتهی الارب ). عفونت . (منتهی الارب ). وهی . و رجوع به پوسیدن شود. رمة؛ پوسیده شدن استخوان . نخر؛ پوسیده شدن استخوان . لخن ؛ پوسیده شدن مغز. عفن ، عفونة؛ پوسیده شدن در نم . عطن ؛ پوسیده شدن پوست در پیراستن . (تاج المصادر بیهقی ). قضاء؛ پوسیده شدن ریسمان بسبب دیرماندگی در زمین . (منتهی الارب ).