پوش
نویسه گردانی:
PWŠ
پوش . (اِ) پوش دربندی . شیافی است متخلخل و سبک که از کوفته ٔ برگ درختی کنند و این درخت برگش ببرگ حنا ماند و تخمش مدور و از شاهدانه کوچکتر و مایل بزردی باشد و از دربند و ارمنیه آرند وطبیعت آن سرد است در دوم و خشک در آخر درجه ٔ اول و آن رادع و ملین و مبرد بود و طلاء آن جهت اورام حاد وتحلیل و منع ازدیاد آن و اوجاع حارّه و نقرس و رمد و صداع نافع است . و رازی گوید: چون آن را با آب عنب الثعلب سوده و بر نقرس طلا کنند منفعتی عظیم دارد و بدلش شیاف مامیثا و حضض و عنب الثعلب و بزرالهندباست و آن را بوش و بوش دربندی با باء موحده نیز نامند.
واژه های همانند
۱۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
پوش آباد. (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش اشنویه شهرستان ارومیّه ، واقع در 4/5 هزارگزی جنوب اشنویه و راه ارابه رو به اشنویه . جلگه ، معتدل ،...
تخته پوش . [ ت َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) پوشیده شده با تخته های چوبین . (ناظم الاطباء). به تخته پوشیده : سقف تخته پوش . || (اِ مرکب ) تابوت ...
چکمه پوش . [ چ َ م َ / م ِ] (نف مرکب ) پوشنده ٔ چکمه . کسی که چکمه در پای کند آنکس که پوتین ساق بلند را پای افزار کند : سفر میکند از سرت عقل ...
سینه پوش . [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) پوشنده ٔسینه . آنچه سینه را پوشاند. رجوع به سینه بند شود.
سیاه پوش . (نف مرکب ، اِ مرکب ) آنکه جامه ٔ سیاه پوشد. || مجازاً، زنگی . حبشی : فلک از طالع خروشانش خوانده شاه سیاه پوشانش . نظامی . || سیاه...
سیاه پوش . (اِخ ) دهی است جزو دهستان کورائیم بخش مرکزی اردبیل شهرستان اردبیل . دارای 281 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ سیاهپوش . مح...
روشن پوش . [ رَ / رُو ش َ ] (نف مرکب ) پوشنده ٔ روشنایی . || (اِ) برقع: برقع الدابة؛ روشن پوش پوشید ستور را. (از زمخشری ).
سلاح پوش . [س ِ ] (نف مرکب ) سپاهی که سلاح پوشیده باشد. (ناظم الاطباء). || آنکه سلاح می پوشد. سلاح پوشنده .
ژنده پوش . [ ژَ / ژِ دَ / دِ ] (نف مرکب ) کهنه پوش . خرقه پوش . مُتَحشف : ز فرمان سر آزاده و ژنده پوش ز آواز بیغاره آسوده گوش ۞ . فردوسی .با عق...
سایه پوش . [ ی َ ] (اِ مرکب ) سایبان و شامیانه . (برهان ) (آنندراج ): سُعْنَة؛ سایه پوش بام . (منتهی الارب ).ظُلّة؛ سایه پوش و سایبان تنگ غیرفرا...