پوش
نویسه گردانی:
PWŠ
پوش . (اِ) پوش دربندی . شیافی است متخلخل و سبک که از کوفته ٔ برگ درختی کنند و این درخت برگش ببرگ حنا ماند و تخمش مدور و از شاهدانه کوچکتر و مایل بزردی باشد و از دربند و ارمنیه آرند وطبیعت آن سرد است در دوم و خشک در آخر درجه ٔ اول و آن رادع و ملین و مبرد بود و طلاء آن جهت اورام حاد وتحلیل و منع ازدیاد آن و اوجاع حارّه و نقرس و رمد و صداع نافع است . و رازی گوید: چون آن را با آب عنب الثعلب سوده و بر نقرس طلا کنند منفعتی عظیم دارد و بدلش شیاف مامیثا و حضض و عنب الثعلب و بزرالهندباست و آن را بوش و بوش دربندی با باء موحده نیز نامند.
واژه های همانند
۱۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
سغری پوش . [ س َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) که سغری پوشد. زین پوش . (آنندراج ).
سفال پوش . [س ُ / س ِ ] (ن مف مرکب ) بام که از سفال پوشیده است .
راست پوش . (نف مرکب ) پوشنده ٔ آنچه راست باشد. || به تازی کافر خوانند. (آنندراج ) (انجمن آرا). ملحد. (ناظم الاطباء). بمعنی کافر از ساخته های...
درون پوش . [ دَ ] (نف مرکب ) درون پوشنده . پوشنده ٔ درون . که درون خود بپوشاند، که افکار خویش بروز ندهد. که اندیشه های خود عادةً پنهان دارد. (...
خوان پوش . [ خوا / خا ] (اِ مرکب ) روپوش و سرپوش خوان و خوانچه . (ناظم الاطباء). سرپوش خوان . (آنندراج ).
پوست پوش . (نف مرکب ) گدای بینوا و عاشق . (آنندراج ) : پوست پوشش نافه در صحرای چین چشم آهو مردم صحرانشین . زلالی .بس که معنی ز لفظ دزدیدی پو...
خرقه پوش . [ خ ِ ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) درویش . صوفی . آنکه خرقه پوشد : خرقه پوشی در کاروان حجاز همراه ما بود. (گلستان ).ای زاهد خرقه پوش تا ک...
قاقم پوش . [ ق ُ ] (نف مرکب ) کنایه از سفیدپوش . (آنندراج ) : به صبح قاقم پوش و به شام اکسون باف به صلح آب فشان و به خشم آتشبار.عرفی (از ...
لاله پوش . [ ل َ / ل ِ ] (ن مف مرکب ) پوشیده و مستوراز لاله . پوشیده از لاله . پوشیده با لاله : چو گردد زمین سبز و کُه لاله پوش زمانه ز کیخسرو...
نطعی پوش . [ ن َ ] (نف مرکب ) پهلوان کشتی گیر. (ناظم الاطباء). رجوع به نطعپوش شود : خصم کی خصمانه می گیرد به آسانی مراهمچو مجنون کرده نطع...