پوش
نویسه گردانی:
PWŠ
پوش . (اِ) پوش دربندی . شیافی است متخلخل و سبک که از کوفته ٔ برگ درختی کنند و این درخت برگش ببرگ حنا ماند و تخمش مدور و از شاهدانه کوچکتر و مایل بزردی باشد و از دربند و ارمنیه آرند وطبیعت آن سرد است در دوم و خشک در آخر درجه ٔ اول و آن رادع و ملین و مبرد بود و طلاء آن جهت اورام حاد وتحلیل و منع ازدیاد آن و اوجاع حارّه و نقرس و رمد و صداع نافع است . و رازی گوید: چون آن را با آب عنب الثعلب سوده و بر نقرس طلا کنند منفعتی عظیم دارد و بدلش شیاف مامیثا و حضض و عنب الثعلب و بزرالهندباست و آن را بوش و بوش دربندی با باء موحده نیز نامند.
واژه های همانند
۱۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
شالی پوش .(ن مف مرکب ) پوشیده از شالی (سقف چنانکه در گیلان ). کالی پوش . سقف خانه که با شالی یعنی نی برنج پوشیده شده باشد همچون شیروانی...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خور و پوش . [ خوَ / خ ُ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خوراک و پوشاک . (ناظم الاطباء).
دراعه پوش . [ دُرْ را ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) دراعه پوشنده . پوشنده ٔ دراعه . آنکه دراعه پوشد. || فقیه . اهل علم . (یادداشت مرحوم دهخدا) : گفت...
درویش پوش . [ دَرْ ] (نف مرکب ) پوشنده ٔ درویش . جامه بتن کننده ٔ درویش . کسی که درویش را بپوشد، از قبیل برهنه پوش . (از آنندراج ). || (اِ مر...
خلخال پوش . [ خ َ ] (نف مرکب ) پوشنده ٔ خلخال . آنکه خلخال دارد. آنکه پای آورنجن پوشیده است : همه عنبرین دار و خلخال پوش سر زلف پیچیده بالای ...
دوخته پوش . [ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) آنکه لباس دوخته پوشد. مقابل بافته پوش . (از یادداشت مؤلف ). || آنکه لباس آماده خردو پوشد. مقابل آنکه...
ساغری پوش . [ غ َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) کفل پوش (در اسب )،جامه که ساغری اسب را پوشاند. رجوع به ساغری شود.
سنجاب پوش . [ س ِ / س َ ](نف مرکب ) که پوست سنجاب پوشد. که لباس از پوست سنجاب در بر کند. || برنگ سنجاب : کرده گلو پر ز باد قمری سنجاب پو...
پلنگی پوش . [ پ َ ل َ ] (نف مرکب ) که لباسی از پوست پلنگ کرده باشد. پلنگینه پوش : صیدگاهش ز خون دریاجوش گاه گرگینه گه پلنگی پوش .نظام قار...