اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پوشیده روی

نویسه گردانی: PWŠYDH RWY
پوشیده روی . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پوشیده رو. روی پنهان کرده . نقاب دار. محجوب . روی نهفته . پوشیده رخ :
بسان زنان مرد پوشیده روی
همی رفت با جامه و رنگ و بوی .

فردوسی .


گرامی عروسان پوشیده روی
بمادر نمایند رخ یا بشوی .

نظامی .


بیا ساقی آن بکر پوشیده روی
بمن ده گرش هست پروای شوی .

نظامی .


|| نهان . مخفی :
جهانی دگر هست پوشیده روی
به آنجا توان کرد این جستجوی .

نظامی .


|| روی پوشیده . مستوره . پردگی . پوشیده رخ . دختر. زن :
ز پوشیده رویان یکی شهرناز
دگر پاکدامن بنام ارنواز.

فردوسی .


پسر هست و پوشیده رویان بسی
چنین خسته و بسته ٔ هر کسی .

فردوسی .


همه نام پوشیده رویان من
ز پرده بگسترد بر انجمن .

فردوسی .


ز پوشیده رویان ارجاسپ پنج
برفتند با مویه و درد و رنج .

فردوسی .


بفرمود از آن پس که هنگام خواب
که پوشیده رویان افراسیاب .

فردوسی .


بپرده درون دخت پوشیده روی
بجوشید مهرش بر آن مهرجوی .

فردوسی .


نشسته بر شاه پوشیده روی
بتن در یکی جامه کافور بوی .

فردوسی .


ز پوشیده رویان جز از سرزنش
نیابند شاهان برتر منش .

فردوسی .


ز چندین یکی را نبوده ست شوی
که دوشیزگانیم و پوشیده روی .

فردوسی .


چو ما را که بودیم پوشیده روی
برهنه بیاورد از ایوان بکوی .

فردوسی .


که پوشیده رویان ما در جهان
بر آرند بر خویشتن در نهان .

فردوسی .


ز پوشیده رویان ده آراسته
بیاوردگنجور و آن خواسته .

فردوسی .


از آن درد پوشیده رویان و داغ
شده لعل رخسارگان چون چراغ .

فردوسی .


همه دخت ترکان پوشیده روی
همه سروقد و همه مشک موی .

فردوسی .


برفتند پوشیده رویان دو خیل
عماری یکی در میان جلیل .

فردوسی .


که پوشیده رویان و فرزند من
همان خواهران را و پیوند من .

فردوسی .


ز پوشیده رویان بپیچید روی
هر آنکس که پوشیده دارد بکوی .

فردوسی .


که در پرده پوشیده رویان اوی
ز دیدار آن کس نپوشند روی .

فردوسی .


چو پوشیده رویان ایران سپاه
امیران شدند ازبد کینه خواه .

فردوسی .


همه دخت شاهان پوشیده روی
کسی کو نیامد ز پرده بکوی .

فردوسی .


یکی دختری یافت پوشیده روی
سه مرد گرانمایه و نامجوی .

فردوسی .


گفت [امیر محمد] باز گرد [خطاب به عبدالرحمن قوال ] و این حدیث پوشیده دار. (تاریخ بیهقی ). چنانکه دیدم چندیست که من آنجا رسیدم و سوی هندوستان خواهد رفت و از من پوشیده کرده ، میگوید بغزنین خواهم بود یکچند. (تاریخ بیهقی ص 667).
ز اسبان و پوشیده رویان و تاج
دگر مهد پیروزه و تخت عاج .

فردوسی .


نگه کن بفرزند و پیوند من
بپوشیده رویان دلبند من .

فردوسی .


بنزدیک پوشیده رویان شاه
بیامد یکی مرد با دستگاه .

فردوسی .


نه مادرت بیند نه خویشان بروم
نه پوشیده رویان آن مرز و بوم .

فردوسی .


بشد هش ز پوشیده رویان اوی
پر از خون دل جعد مویان اوی .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
روی پوشیده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زن مستور. مخدره . (فرهنگ فارسی معین ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.