اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

په

نویسه گردانی: PH
په . [ پ ِه ْ ] (اِ) مخفف پیه . وزد. پی . شحم . دژپه . درپه :
دولت بمن نمیدهد از گوسفند چرخ
از بهر درد دنبه و بهر چراغ په .

خاقانی .


صد جگر پاره شد ز هر سویی
تا درآمد پهی به پهلویی .

نظامی .


ای دریغا گر بدی پیه و پیاز
په پیازی کردمی گر نان بدی .

مولوی .


رجوع به پیه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
په کلااتیس . [ پ ِ ک ُ اُ ] (اِخ ) په سلاتیه . نام ناحیتی در حدود سند. (ایران باستان ج 2 ص 1766).
په تی ریس . (اِخ ) نام مردی که در تقسیم مصر توسط اسکندر بدو ایالت ، والی یکی از دوایالت شد اما نپذیرفت . (ایران باستان ج 2 ص 1358).
به لکنت افتادن .گرفتگی زبان در هنگام سخن گفتن . درماندن به سخن . کندی زبان . کندزبانی . زبان شکستگی . درماندگی در جواب کسی را دادن.
له و په شدن . [ ل ِ هَُ پ ِه ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) له و لورده شدن . خرد و خاکشی شدن . سخت لِه شدن ، چنانکه گوشت کوفته در هاون .
له و په کردن . [ ل ِ هَُپ ِه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) له و لورده کردن . خرد و خاکشی کردن . سخت لِه کردن چنانکه گوشت کوفته در هاون .
په سستاس سوماتوفیلاکس . [ پ ِ س ِ ] (اِخ ) رجوع به په سست شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.