اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

په پیاز

نویسه گردانی: PH PYAZ
په پیاز. [ پ ِه ْ ] (اِ مرکب ) اشکنه . پیازو (پیاز آب ) :
ای دریغا گر بدی پیه و پیاز
په پیازی کردمی گر نان بدی .

مولوی .


نقل است که وقتی خادمه ٔ رابعه په پیازی میکرد که روزها بود تا طعامی نساخته بودند. (تذکرة الاولیاء). گفت توامروز چه خوردی ؟ گفت اندکی په پیاز. (تذکرة الاولیاء عطار).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.