پهلوان
نویسه گردانی:
PHLWʼN
پهلوان . [ پ َل َ ] (اِخ ) دهی از بخش میان کنگی شهرستان زابل ، واقعدر 8 هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد و یکهزارگزی جنوب راه مالرو ده دوست محمد به زابل . جلگه ، گرم ، معتدل ، دارای 112 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند. محصول آنجا غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری . راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
حسین پهلوان . [ ح ُ س َ ن ِپ َ ل َ ] (اِخ ) دیوانه ، شاعر عصر علیشیر است و احوال او را در مجالس النفائس ص 52 و 225 یاد کرده است .
مهدی پهلوان . [ م َ ی ِ پ َ ل َ] (اِخ ) محمدمهدی . شاعر و پهلوان بود و در قرن نهم می زیست و از برخی دانشها و کمالات بهره داشت و در کشتی گیری ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
پهلوان محمود. [ پ َ ل َ م َ ] (اِخ ) فهّاد. رجوع به محمود فهاد در حبیب السیر چ خیام (ج 3 ص 375) شود.
اربوقا پهلوان . [ ؟ پ َ ل َ ] (اِخ ) یکی از امرای سلطان محمد خوارزمشاه در خوارزم . (جهانگشای جوینی چ لیدن ج 1 ص 97).
پهلوان بایزید. [ پ َ ل َ ی َ ] (اِخ ) رجوع به بایزید و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 444 شود.
پهلوان پای تخت . [ پ َ ل َ / ل ِ ن ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رئیس پهلوانان . پهلوان پهلوانان .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
دره ده پهلوان . [ دَرْ رَ دِ پ َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایتوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. واقع در 13هزارگزی شمال خاوری نورآباد و 4...
پهلوان موسی خمیس ملقب به پهلوان گرزدین وند ریاست و رهبر ایل ملکشاهی، پهلوان اول ایران در دوره فتحعلی شاه قاجار و سردار سپاه ایران در نبرد با امپراتوری...