اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پهلوان

نویسه گردانی: PHLWʼN
پهلوان . [ پ َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش تکاب شهرستان مراغه ، واقع در 7 هزارگزی شمال باختری تکاب و پانصد گزی جنوب راه ارابه رو تکاب به شاهین دژ. دامنه ، معتدل ،دارای 195تن سکنه . آب آن ازچشمه سارها، محصول آنجا غلات ، بادام ، حبوبات ، کرچک ، شغل اهالی زراعت و گله داری ، صنایع دستی گلیم بافی ، راه آنجا مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
حسین پهلوان . [ ح ُ س َ ن ِپ َ ل َ ] (اِخ ) دیوانه ، شاعر عصر علیشیر است و احوال او را در مجالس النفائس ص 52 و 225 یاد کرده است .
مهدی پهلوان . [ م َ ی ِ پ َ ل َ] (اِخ ) محمدمهدی . شاعر و پهلوان بود و در قرن نهم می زیست و از برخی دانشها و کمالات بهره داشت و در کشتی گیری ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
پهلوان محمود. [ پ َ ل َ م َ ] (اِخ ) فهّاد. رجوع به محمود فهاد در حبیب السیر چ خیام (ج 3 ص 375) شود.
اربوقا پهلوان . [ ؟ پ َ ل َ ] (اِخ ) یکی از امرای سلطان محمد خوارزمشاه در خوارزم . (جهانگشای جوینی چ لیدن ج 1 ص 97).
پهلوان بایزید. [ پ َ ل َ ی َ ] (اِخ ) رجوع به بایزید و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 444 شود.
پهلوان پای تخت . [ پ َ ل َ / ل ِ ن ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رئیس پهلوانان . پهلوان پهلوانان .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
دره ده پهلوان . [ دَرْ رَ دِ پ َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایتوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. واقع در 13هزارگزی شمال خاوری نورآباد و 4...
پهلوان موسی خمیس ملقب به پهلوان گرزدین وند ریاست و رهبر ایل ملکشاهی، پهلوان اول ایران در دوره فتحعلی شاه قاجار و سردار سپاه ایران در نبرد با امپراتوری...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.