اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پهن

نویسه گردانی: PHN
پهن . [ پ َ ] (اِخ ) (چشمه ...) رجوع به چشمه پهن در مرآت البلدان ج 4 ص 232 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
پهن کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ۞ منبسط کردن . گستردن . باز کردن گستردنیها. گسترانیدن فرش و جز آن . فرش کردن ، انداختن ، چنانکه رختخواب ...
چشمه پهن . [ چ َ م َ پ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «مزرعه ٔ طاسبندی است که در سمت شمال ملایر واقع است و ملکی است اربابی که مالکی...
چشمه پهن . [ چ َ م َ پ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «مزرعه ای است از مزارع ننج و در شمال ملایر واقع است و مسافت آن تا شهر دولت آبا...
چشمه پهن . [ چ َ م َ پ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قره کهریز بخش سربند شهرستان اراک که در 33 هزارگزی شمال خاوری آستانه و 18 هزارگزی راه...
پهن گشتن . [ پ َ گ َ ت َ ](مص مرکب ) پهن گردیدن . گسترده شدن . منبسط شدن . عریض گشتن . پخت شدن . پخچ شدن . رجوع به پهن گردیدن شود.
پهن گشته . [ پ َ گ َ ت َ/ ت ِ ] (ن مف مرکب ) پهن گردیده . پخت شده . پخچ شده :سری بی تن و پهن گشته بگرزتنی بی سر افکنده بر خاک برز ۞ .اب...
کاسه ٔ پهن . [ س َ / س ِ ی ِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صحفه . (ترجمان القرآن ).
پهن محاسن . [ پ َ م َ س ِ ] (ص مرکب ) پهن ریش .
پهن میدان . [ پ َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) میدانی فراخ و با وسعت . متسع.
پهن نمودن . [ پ َ ن ُ / ن ِ/ ن َ دَ ] (مص مرکب ) تعریض . تسطیح . (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.