پهن کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب )
۞ منبسط کردن . گستردن . باز کردن گستردنیها. گسترانیدن فرش و جز آن . فرش کردن ، انداختن ، چنانکه رختخواب و جز آن . بسط. انفراش . تمهید. گشودن . پهنیدن . اصفاح . (تاج المصادر). تشبیح . (تاج المصادر). فطح . (از منتهی الارب ). اعراض . (از منتهی الارب )
: گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش .
حافظ.
تصفیح ؛ پهن کردن چیزی . (تاج المصادر). طمل ؛ پهن کردن چیزی یا نان . (منتهی الارب ). تعریض ؛ پهن نمودن چیزی . (منتهی الارب ). || تسطیح . (دهار) (زوزنی ). || عریض ساختن چیزی ، چون قطعات فلزات از زخم پتک . پخت کردن . (در تداول مردم قزوین ). افزودن بر سطح چیزی از هر جانب .