اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پی

نویسه گردانی: PY
پی . (اِ) مخفف پیه . (صحاح الفرس ). مخفف پیه که در چراغ سوزند وشمع نیز سازند. (برهان ). شحم . په . وزد :
سوس پرورده پی بگداخته
خوب درمانی زنان راساخته .

رودکی .


مرا غرمج آبی بپختی به پی
به پی از چه پختی تو ای ۞ روسپی .

خجسته .


سختیان را گرچه یکمن پی دهد شوره دهد
و اندکی ۞ چربو پدید آید بساعت در قصب .

ناصرخسرو.


با تو کجا بس بود خصم تو کاندر جهان
هیچ بزی را نبود گوشت ز پی چرب تر.

عمادی شهریاری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶۹ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۳ ثانیه
پی پنجم . [ ی ِ پ َ ج ُ ] (اِخ ) ۞ (سن ) پاپ مسیحی از سال 1566 تا سال 1572 م . وی جمعی کثیر را به انکیزیسیون (تفتیش عقاید مذهبی ) گرفتار و...
پی استان . [ پ َ اُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حلوان بخش طبس شهرستان فردوس . واقع در 70 هزارگزی باختر طبس . سر راه مالرو عمومی دستگردان .کوهستانی...
تل پی تل مربوط به دوره عیلامیان است و در ۹ کیلومتری جنوب بوشهر بنام سبزآباد واقع شده و این اثر در تاریخ ۱۹ مرداد ۱۳۷۹ با شمارهٔ ثبت ۲۷۷۲ به‌عنوان یکی ...
ملایک پی . [ م َ ی ِ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) کنایه از مبارک پی و خوش قدم و مبارک قدم باشد. (برهان ) (آنندراج ). مبارک پی است . (انجمن آرا). خوش ق...
مورچه پی . [ چ َ / چ ِ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) ریش از بیخ زده . (ناظم الاطباء). مورچپه . مورچه په . شکلی از اشکال ریش . ریشی با مویهای کوتاه چون...
خجسته پی . [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) مبارک قدم .(از آنندراج ). پی خجسته . فرخ پی . نیک پی . مبارک پی . فرخ پی . فرخنده پی . خوشقدم ...
شی‌ پی‌یر. (ا مرکب)، (زبان مازنی)، پدر شوهر.
گسسته پی . [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب )از صفات کمان است . (آنندراج ). بریده زه : ز بس کشید نم از آب چشم پرخونم سپهر حال کمان ...
زن پی‌یر. (ا مرکب)، (زبان مازنی)، پدر‌زن.
پی گشتن . [ پ َ/ پ ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) پی گردیدن . تفحص کردن و جستجو نمودن و دنبال کسی یا چیزی بودن . (فرهنگ نظام ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.