اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پی

نویسه گردانی: PY
پی . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) کرّت . نوبت . بار. دفعه ۞ . مرتبه . راه . دست . مرّه : چند پی ؛ چند مرتبه و بار. (برهان ) :
ای دلبری که قرطه ٔ زنگاردار گل
از رشک چهره ٔتو قباشد هزار پی .

شمس طبسی .


ای خداوندی که با تأیید عشقت مشتری
هر زمان صد پی بذات تو تبرک میکند.

سیف اسفرنگ .


بگذار این سخن که به راز طاق او عقول
در پای اوفتند زمانی هزار پی .

سیف اسفرنگ .


خیز و گلگشت چمن کن که بمانده ست براه
چشم نرگس که تو یک پی بخرامی بر وی .

میرخسرو.


فرضشان آش پنج پی خوردن
وتروسنت قدح تهی کردن .

اوحدی .


ملازمان درش را ببوس صد پی پا
دعای من بجناب یکان یکان برسان .

سلمان ساوجی .


مرکب عزم تو از هر جا که یک پی برگرفت
آسمان صد پی همانجا روی مالد بر جبین ۞ .

سلمان ساوجی .


کاتبی صد پی گریبان چاک کردی در فراق
دامنش بگذار از کف چونکه دیر آمد بدست .

کاتبی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
پی . (اِ) مختصر کلمه ٔ یونانی پری فریا ۞ بمعنی دایره . علامتی مختار نشان دادن رابطه ٔ ثابت میان محیط دایره را با قطر آن . نسبت طول محیط ه...
پی . [ پ َ / پ ِ ] (پسوند) مزید مؤخر امکنه چون : احمدچاله پی . اساروپی . امجله پی . برف آب پی . بزرودپی . بندپی . پایین رودپی . تالارپی . تجری اسپ ...
پی . (اِ) نام حرف «پ » یعنی باء فارسی بسه نقطه ٔ تحتانی و آن از حروف مخصوصه ٔ فارسی است و در تعریب و غیر تعریب به فاء بدل شود، چون پیل ...
پی . (اِ) نام حرف شانزدهم از حروف یونانی و نماینده ٔ ستاره های قدر شانزدهم و صورت آن اینست : p
پی . (صوت ) (بکسر اول و بیاء کشیده ) آوائی است نماینده ٔ تعجب و شگفتی .
پی . (اِ) مخفف پیه . (صحاح الفرس ). مخفف پیه که در چراغ سوزند وشمع نیز سازند. (برهان ). شحم . په . وزد : سوس پرورده پی بگداخته خوب درمانی ز...
پی . [ پ َ /پ ِ ] (اِ) عصب . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). (غالباً با رگ استعمال شود). رشته مانندی سخت که در بدن آدمی و حیوان برای آسانی حرکت اعضا...
پی . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) قوه ٔ مقاومت . تاب و توانایی . طاقت .پای . قوت مقاومت . تاب و طاقت . (برهان ) : فرستاده را گر کنم سرد و خوارندارم پی و ...
پی . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) ریع (در گندم و آرد وجز آن ). قوه ٔ کش آمدن . کشش . چسبندگی و قوت : این خمیر پی دارست ؛ چسبندگی و کشش دارد. گندمی پی دار...
پی . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) ۞ آنچه در زیر ستونها از زمین کنند و آن را با آهک و سنگ و جز آن استوار کنند استحکام بنا را. بنیان دیوار خانه که در ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.