پی
نویسه گردانی:
PY
پی . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) ریع (در گندم و آرد وجز آن ). قوه ٔ کش آمدن . کشش . چسبندگی و قوت : این خمیر پی دارست ؛ چسبندگی و کشش دارد. گندمی پی دار؛ دارای قوت کش آمدن ، باریع. این آرد پی ندارد؛ بی کشش است .
واژه های همانند
۲۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
احمدچاله پی . [ اَ م َ ل َ پ َ ] (اِخ ) یکی از قراء لال آباد از بارفروش . رجوع بکتاب مازندران رابینو ص 44 و 118 شود.
پی بندی شدن . [ پ َ / پ ِ ب َ ش ُدَ ] (مص مرکب ) بسته شدن پی و بنیاد دیوار دررفته با سنگ و آهک و سیمان و جز آن . رجوع به پی بندی شود.
پی ریزی شدن . [ پ َ / پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اساس گرفتن . بنیاد یافتن . تأسیس شدن . بنیان گذارده شدن .
پی غلط راندن . [ پ َ / پ ِ غ َ ل َ دَ ] (مص مرکب ) نشان غلط کردن . پی گم کردن : پی غلط راندن اجتهادی نیست بر غلط خواندن اعتمادی نیست .نظامی .
پی گم کردن . [ پ َ / پ ِ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایز گم کردن . رد اثر. پوشیدن اثر پای : چرا مرکبم را نیفتاد سم چرا پی نکردم درین راه گم . نظ...
پی سپارکردن . [ پ َ /پ ِ س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عبور کردن . گذشتن . رفتن .|| لگدمال کردن . بپای کوفتن . پی سپر کردن .
پرس بی پی تک . [ پْرِ / پ ِ رِ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ نوعی از بوزینگان از اقسام فرعی سمنوپی تک به رنگ خاکستری و موی سر آنها به شکل کاکل ...
پی جوئی کردن . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کاوش کردن . تجسس کردن . || ایز جستن . رد پای کسی را برداشتن .
پی جوری کردن . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) پی جوئی کردن . رجوع به پی جوئی کردن شود.
پی ریزی کردن . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تأسیس کردن . بنیاد نهادن . پی افکندن . اساس نهادن .