پی آوردن
نویسه گردانی:
PY ʼAWRDN
پی آوردن . [ پ َ وَ دَ ] (مص مرکب ) دنبال کردن نشان پای . برداشتن ایز : زکریا به آن درخت درشد، ایشان پی همی آوردند چون به آنجا رسیدند،گفتند ندانیم اکنون کجا شد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
پی کسی آوردن . [ پ َ / پ ِ ی ِ ک َ وَ دَ ](مص مرکب ) رد پای او را تا جائی مشخص دنبال کردن .
پی چیزی را آوردن . [ پ َ / پ ِ ی ِ چی وَ دَ ] (مص مرکب ) رد او را آوردن تا... || دنبال آنرا گرفتن .