پیاب
نویسه گردانی:
PYAB
پیاب . [ پ َ ] (اِ مرکب ) پایاب که بن حوض و ته دریا باشد و به عربی قعر گویند. (برهان ). پایاب . ته دریا. بن دریا. قعر.
- بی پیاب ؛ بی پایاب ، جائی که پا بقعر آن نرسد. (انجمن آرا).
|| نهایت هرچیز. || تاب و طاقت . (برهان ). و رجوع به پایاب شود.
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
پی آب . [ پ َ ] (اِ) نامی که در دامغان و خوار به پَدَه دهند. رجوع به پده شود. و نیز آن را در این نواحی پی چوب گویند. رجوع به پی چوب ش...