اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پیاپی

نویسه گردانی: PYAPY
پیاپی . [ پ َ /پ ِ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) ۞ از اتباع است . پی در پی . پی هم . پشت سرهم . پشت هم . یکی پس دیگری . متتابع. یکی از پس دیگری . متعاقب . پیوسته . مسلسل . متوالی . متواتر. دمادم . مکرر. در پی یکدیگر. پشت سر یکدیگر. متتالی . مترادف . مذعانین .(منتهی الارب ). علی التوالی . متوالیاً. بتوالی . درپی .علی الاتصال . (آنندراج ). یکی عقب دیگری . دنبال هم . بدنبال یکدیگر. در دنبال هم . موالاة. (دهار). مرة بعد اخری . کرةً بعد اخری . متصلاً. تارة بعد اخری . تتری . (منتهی الارب ). دهاق . پی به پی . (شرفنامه ) :
پیاپی همی تیغ و خنجر زدند
گهی بر میان گاه بر سر زدند.

فردوسی .


تا ز دور آسمان اهل زمین را دیدنیست
تیر و تابستان پیاپی چون زمستان و بهار.

سوزنی .


ای حکم تراقضا پیاپی
وی امر ترا قدر دمادم .

انوری .


لشکر بر عقب او پیاپی میرفت . (ترجمه تاریخ یمینی ). لشکر پیاپی میرسید. (اسکندرنامه ٔ نفیسی ).
لبالب جام بر دونان کشیدی
پیاپی جرعه ها بر من فشاندی .

خاقانی .


لبالب کرده ساقی جام چون نوش
پیاپی کرده مطرب نغمه در گوش .

نظامی .


همان تشنه ٔ گرم را آب سرد
پیاپی نشاید بیکباره خورد.

نظامی .


فروبسته کاری پیاپی غمی
نه کس غمگساری نه کس همدمی .

نظامی .


درودی پیاپی رساندش نخست
فرستادگی کرد بر خود درست .

نظامی .


پیاپی رطلها پرتاب میکرد
ملک را شهربند خواب میکرد.

نظامی .


رخ شیرین ز خجلت گشته پرخوی
که نزل شاه چون سازد پیاپی .

نظامی .


اگر چه پادشاهی بود و گنجش
ز بی یاری پیاپی بود رنجش .

نظامی .


پیاپی شد غزلهای عراقی
برآمد بانگ نوشانوش ساقی .

نظامی .


شراب لعلگون افکنده در جام
پیاپی کرده جام از صبح تا شام .

نظامی .


جام در ده پیاپی ای ساقی
تا کنم جان خویش بر تو نثار.

عطار.


در آن دم که دشمن پیاپی رسید
کمان کیانی نشاید کشید.

سعدی .


پیاپی ۞ بدنبال صیدی براند
شبش دست داد از حشم بازماند.

سعدی .


هزار زخم پیاپی گر اتفاق افتد
ز دست دوست نشاید که انتقام کنند.

سعدی .


پیاپی بیفشان از آیینه گرد
که صیقل نگیرد چو زنگارخورد.

سعدی .


هزار نامه پیاپی نوشتمت که جواب
اگر چه تلخ دهی در سخن شکرباری .

سعدی .


هلب ؛ پیاپی باریدن باران بر قوم . هک ؛ پیاپی نیزه زدن . خوی ، خواء؛ پیاپی شدن بر کسی گرسنگی . دراک ؛ پیاپی شدن چیزی بر چیزی . تدریک ؛ پیاپی باریدن باران . ادفاف ؛ پیاپی رسیدن امور بر کسی . خت ؛ پیاپی بنیزه زدن . هجهجة؛ پیاپی بانگ کردن شتر. هتلان ، تهتال ، هتول ، هتل ؛ پیاپی باریدن یا تنک باریدن . هتن ؛ پیاپی باریدن ابر. تتایع؛ پیاپی درفتادن . هزمجة؛ سخن متتابع و پیاپی . هزامج ؛ آواز پیاپی . انهیال ؛ پیاپی آمدن بر کسی و فراگرفتن او را به دشنام و ضرب . تهکم ؛ پیاپی نیزه زدن . تهافت ؛ پیاپی آمدن . هطل ؛ پیاپی شدن باران بزرگ متفرق قطره . (منتهی الارب ). اشعال ؛ پیاپی آب از مشک آمدن . (تاج المصادر بیهقی ). اشعال ؛ پیاپی خون از جراحت چکیدن . (تاج المصادر). عود، اعتیاد؛ پیاپی آمدن . تقادع ؛ پیاپی مردن قوم . ارمعلال ، ارمغلال ؛ پیاپی افتادن قطره های اشک از چشم .قطقط؛ پیاپی بارنده . اسبال ؛ پیاپی آمدن باران . (از منتهی الارب ). انقاع ؛ پیاپی بانگ کردن . (تاج المصادر). تطلب ؛ پیاپی جستن . (منتهی الارب ). تثویب ؛ پیاپی خواندن . (تاج المصادر). تبلبل ؛ پیاپی خوردن شتر گیاه راچنانکه هیچ فرونگذارد. تکلح ، الهاب ؛ پیاپی درخشیدن برق . (منتهی الارب ). انسجار؛ پیاپی رفتن . رکض . عل ؛ پیاپی زدن . (تاج المصادر). تتابع، تکاتع، تقاطر، تواتر، ترادف ، توالی ؛ پیاپی شدن . (دهار) (زوزنی ) (منتهی الارب ). سکب ، تساتل ؛ پیاپی شدن . (از منتهی الارب ). تعلیل ؛ پیاپی شراب دادن . (تاج المصادر). موالات ، مرازمة، متابعة؛ پیاپی کردن . (تاج المصادر). لجاذ؛ پیاپی کردن کاری را. تقاطر؛ پیاپی گردیدن چیزی . (منتهی الارب ). || هم قدم :
رود انصاف با طبعش پیاپی
دود اقبال با امرش برابر.

مسعودسعد.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.