پیاده کردن . [ دَ
/ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب )
۞ فرود آوردن از اسب یا هر مرکب دیگر. ارجال . (منتهی الارب ). پیاده گردانیدن . از مرکب بزیر آوردن . پائین آوردن از ستور یا کشتی یا اتومبیل یا هر وسیله ٔ نقلیه ٔ دیگر
: پیاده کند ترک چندان سوار
کز اختر نباشد مر آن را شمار.
فردوسی .
-
پیاده را فرزین کردن ؛ او را به آخر صفحه ٔ شطرنج رسانیدن و بجای آن مهره ٔ سواری گرفتن .
-
سوارها را پیاده کردن (تعبیر مثلی ) ؛ سخت سلیطه بودن (زن )؛ شاهرا از اسپ پیاده میکند؛ سخت سلیطه و بی شرم است .
|| معزول کردن . از کار دور داشتن . برکنار کردن کسی را از شغلی .منعزل ساختن : او را از آن عمل پیاده کردیم ، عزل کردیم . || جواهر برنشانده را از جای بیرون کردن . بیرون کردن گوهر از نگین . برداشتن نگین انگشتری از نگین دان . نگین از انگشتری باز کردن . از نگین دان بیرون کردن احجار کریمه . فص . (از منتهی الارب ). || جدا کردن اجزاء بهم پیوسته ٔ ماشین یا دستگاه یا چرخ یا کارخانه یا توپ و امثال آن برای اصلاح و تعمیر یا نشان دادن اجزاء مرکبه و تعلیم کردن . انفصال قطعات . باز کردن اجزاء بهم پیوسته ٔ آن . مقابل سوار کردن . || در اصطلاح معماران و بنایان صورت خارجی دادن یعنی ساختن و بنا کردن نقشه ای را که مهندس و معمار بر کاغذ رسم کرده است . طرحی را که بر کاغذ است در خارج ساختن .