پیاله
نویسه گردانی:
PYALH
پیاله . [ ل َ ] (اِخ ) نام برده ٔ وفادار و فداکار شاهزاده قورقود برادر سلطان سلیم خان . وی در معیت مخدوم خود بتکه گریخت و در آنجا گرفتار و به بروسه تبعید شد و پس از کشته شدن مولایش مجاورت آرامگاه ویرا بدو سپردند و بقیت عمر در سر مزار مولای محبوب خود بتضرع و زاری گذراند. (قاموس الاعلام ترکی ).
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
پیاله گرفتن . [ ل َ/ ل ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) قدح گرفتن . صراحی گرفتن .کنایه از نوشیدن شراب و باده خواری است : پیاله گیر که عمر عزیز بی ...
پیاله گل آگین کردن . [ ل َ / ل ِ گ ُ ک َدَ ] (مص مرکب ) پَر می کردن پیاله . پُر کردن جام .