اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پیچان کردن

نویسه گردانی: PYCAN KRDN
پیچان کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به پیچ و تاب درآوردن . پیچیده کردن . گردان ساختن . گرد خود برآوردن چیزی را. پیچان گردانیدن . رجوع به پیچان شود :
گر این نیزه در مشت پیچان کنم
سپاه ترا جمله بیجان کنم .

فردوسی .


برزمش درآورده بیجان کنم
چو بر بابزن مرغ پیچان کنم .

فردوسی .


به تیر شاه مر این را چو تیر بی سر کرد
بتیغ باز مر آن را چو تیغ پیچان کرد.

مسعودسعد.


|| مضطرب ساختن . مشوش کردن . بی آرام کردن . از غم بتافتن :
من او را بیک سنگ بیجان کنم
دل زال و رودابه پیچان کنم .

فردوسی .


ترا گر بیابند بیجان کنند
دل ما ز درد تو پیچان کنند.

فردوسی .


همی گفت از جهان گم باد و پیچان
کسی کو مرترا کردست بیجان .

فخرالدین اسعد (ویس و رامین ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.