گفتگو درباره واژه گزارش تخلف پیر نویسه گردانی: PYR پیر. [ ی َ ] (اِ) پدر (در بعض لهجه های فارسی نظیر مازندرانی و سیادهنی و جز آن ). اب : مگذر ز سر عشق که گر درّ یتیمی ماننده ٔ این عشق ترامار و پیر نیست .مولوی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه واژه معنی پیر چهل ساله پیر چهل ساله . [ رِ چ ِ هَِ ل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از عقل است . (برهان ). کنایه از قوت عاقله که در عمر چهل سالگی تمام و کا... پیر پاله دوز این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. پیر و پیغمبر پیر و پیغمبر. [ رُ پ َ / پ ِ غ َ ب َ ] (از اتباع ) رجوع بهر یک از دو کلمه در ردیف خود شود: سوگند به پیر و پیغمبر؛ قسم و سوگند مغلظ و بسیار. به ... پیر دوکورتنی پیر دوکورتنی . [ ی ِدُ ت ِ ن ِ ] (اِخ ) ۞ امپراطور لاتینی قسطنطنیه . نواده ٔ لوئی لو گرو. متوفی در اسارت بسال 1218 م . صاحب قاموس الاعلام ترک... پیر باباجارو پیر باباجارو. [ رِو ] (اِ مرکب ) ۞ . پیر باباغیبی پیر باباغیبی . [ رِ غ َ ] (اِخ ) نامی است که گاهی حسین کرد شبستری بخود میدهد. پیر سالخورده پیر سالخورده . [ رِ خوَرْ /خُرْ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیر سالخورد. پیر کهنسال . معمر. قنسر. قنسری . لبح . قلعم . کهکم : تلبیح ؛ پیر سالخ... پیر سیصدساله پیر سیصدساله . [ رِ ص َ ل َ ] (اِخ ) نام پیری مشهور. مدفن و مزار وی به شهر هرات بوده است . (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 343). و رجوع به رجال حب... پیر گردانیدن پیر گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) پیر کردن . اِکماء. قنسرة. اشابة. سفال . سفول . اکویداد. (منتهی الارب ) : گَرد رنج و غم که بر مردم رسدزودتر ... پیر شمس الدین پیر شمس الدین . [ ش َ سُدْ دی ] (اِخ ) دهی از دهستان جلگه افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان . واقع در 18هزارگزی جنوب باختر قصبه ٔ اسدآباد و 4هزارگ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۱۳ ۱۲ ۱۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود