گفتگو درباره واژه گزارش تخلف پیر نویسه گردانی: PYR پیر. [ ی َ ] (اِ) پدر (در بعض لهجه های فارسی نظیر مازندرانی و سیادهنی و جز آن ). اب : مگذر ز سر عشق که گر درّ یتیمی ماننده ٔ این عشق ترامار و پیر نیست .مولوی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی کنده پیر کنده پیر. [ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) زن پیر و پیره زال . (ناظم الاطباء). رجوع به گنده پیر و المعرب جوالیقی ص 272 شود. پیر و پکر پیر و پکر. [ رُ پ َ ک َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) رجوع به هر یک از دو کلمه در ردیف خود شود. پیر و کور پیر و کور. [ رُ ] (ص مرکب ) سخت ناتوان و عاجز از پیری و ضعف بینائی . سخت سالخورده و ناتوان . پیر کفتار پیر کفتار. [ رِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیری بد. پیر میکده پیر میکده . [ رِ م َ / م ِ ک َ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیر میخانه . پیر می فروش : ما باده زیر خرقه نه امروز میخوریم صد بار پیر میکده ... خادم پیر خادم پیر. [ دِ م ِ ] (اِخ ) کنایه از ستاره ٔ زحل است . (برهان ). کنایه از ستاره ٔ زحل و آن را پاسبان فلک نیز میگویند و فلک هفتم مکان اوست . ... پیر بزنگی این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. پیر طریقت پیر طریقت . [ رِ طَ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ مراد. مرشد. شیخ . پیر. شیخ ِ ارشاد. قطب : جوابش داد آن پیر طریقت که ده چیز است در معنی ... پیر عمران پیر عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز. واقع در 35هزارگزی جنوب باختری سقز و 15هزارگزی جنوب شوسه ٔ سقز به بان... پیر فرشته پیر فرشته . [ رِ ف ِ رِ ت َ ] (اِخ ) خواجه ابوالوفاء خوارزمی . از کبار اولیا. مردی فرشته سرشت و خوش خلق و بعلوم ظاهریه و حقیقیه و علوم غریبه ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۳ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود