گفتگو درباره واژه گزارش تخلف پیرو نویسه گردانی: PYRW پیرو. [ ی ِ رُ ] (اِخ ) ۞ بازیگر بازیهای پانتمیم با لباس سفید و رخسار آردآلوده . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی پیر و پکر پیر و پکر. [ رُ پ َ ک َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) رجوع به هر یک از دو کلمه در ردیف خود شود. پیر و کور پیر و کور. [ رُ ] (ص مرکب ) سخت ناتوان و عاجز از پیری و ضعف بینائی . سخت سالخورده و ناتوان . پیر و جوان پیر و جوان . [ رُ ج َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) قاطبةً. شیخ و شاب . همه . همگان : همه مرگرائیم پیر و جوان که مرگست چون شیر و ما آهوان . فردوسی... پیر و استاد پیر و استاد. [ رُ اُ ] (اِ مرکب ) مرشد کامل و معلم : هرچه از پیر و استاد دانسته بودن بکار بردن ؛ همگی تجربه و دانائی و علم خود بکار بردن . هرچ... پیر و پاتال پیر و پاتال . [ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) پیرپاتال . پیرپتال . پیر و پیغمبر پیر و پیغمبر. [ رُ پ َ / پ ِ غ َ ب َ ] (از اتباع ) رجوع بهر یک از دو کلمه در ردیف خود شود: سوگند به پیر و پیغمبر؛ قسم و سوگند مغلظ و بسیار. به ... پیر و کور شدن پیر و کور شدن . [رُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت ناتوان شدن از کهنسالی . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود