اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پیره زن

نویسه گردانی: PYRH ZN
پیره زن . [ رَ/ رِ ] (اِ مرکب ) پیرزن . مقابل پیره مرد. رجوع به پیرزن شود: پوشیده مشرفان داشت از قبیل غلامان و فراشان و پیره زنان . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 116). از آن پیره زن حلواها و خوردنیها آرزو کردند. (تاریخ بیهقی ).
چراغ پیره زن گر خوش نسوزد
فتیله برکشد تا برفروزد.

نظامی .


نبینی برق کآهن را بسوزد
چراغ پیره زن چون برفروزد.

نظامی .


دام یتیمان نبود دامنت
بارکش پیره زنان گردنت .

نظامی .


چون پیره زنیست کز گرانی
مرگش طلبی زرش ستانی .

نظامی .


هر کنیزی که شه خریدی زود
پیره زن در گزاف دیدی سود.

نظامی .


که گفت پیره زن از میوه میکند پرهیز
دروغ گفت که دستش نمیرسد به ثمار ۞ .

سعدی .


فرشته ای که وکیلست بر خزاین باد
چه غم خورد که بمیرد چراغ پیره زنی .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
تنور پیره زن . [ ت َ رِ رَ / رِ زَ ] (اِ خ ) تنور پیرزن . تنور عجوز. اشاره به پیرزنی است که طوفان نوح نخست از تنور نان پزی وی جوشیدن گرفت ...
کتل پیره زن . [ ک ُ ت َ ل ِ رَ زَ ] (اِخ ) از گردنه های صعب العبور راه میان شیراز به بوشهر. (جغرافیای غرب ایران ص 61 و 62). گریوه ٔ هوشنگ . (...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.