اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پی زدن

نویسه گردانی: PY ZDN
پی زدن . [ پ َ / پ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) لنگیدن ستور از پی . از پی لنگیدن . عقر. (منتهی الارب ). لنگیدن ستور از مفصل میان سم و ساق . لنگیدن ستور از شتالنگ . لنگیدن ستور از درد پی : این یابو پی میزند؛ یعنی از رسغ می لنگد. از ناحیت شتالنگ می لنگد. || تُپُق زدن اسب و غیره . || پی بریدن . (آنندراج ). سب ّ. سبیبی . (منتهی الارب ) :
تأمل کن از بهر رفتار مرد
که چنداستخوان پی زد و وصل کرد.

سعدی .


ز بسکه اسب هوا را نرفته ایم از پی
چو روبرو شده با خصم اسپ پی زده ایم .

مسیح کاشی (از آنندراج ).


|| عصب بستن . (آنندراج ) :
میان غصه و ما الفت است پنداری
کمان قامت خود را بغصه پی زده ام .

مسیح کاشی (از آنندراج ).


|| از نشان و علامات چیزی پی به آن بردن . (فرهنگ نظام ). || قدم زدن . (آنندراج ) :
بسوی صیدگاه یار پی زن
حباب دیده را بر جوش می زن .

زلالی خونساری (از فرهنگ نظام ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
پی سر زدن . [ پ َ / پ ِ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) پشت گردنی زدن . قفا زدن . سیلی زدن بپشت گردن کسی . لت زدن .
پی غلط زدن . [ پ َ / پ ِ غ َ ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) پی غلط راندن : پی غلطی میزنم ناله ز بیداد نیست بهر چه افتاده سر در پی افغان ما؟ ظهوری (ا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.