پیش
نویسه گردانی:
PYŠ
پیش . (اِ) ضمه و تلفظ آن «اُ» باشد. ضم ّ (حرکت ). رفع (اِعراب ). یکی از سه حرکت حروف ، دو حرکت دیگر زبر یا فتح و زیر یا کسر است . نیز رجوع به تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدان ج 3 ص 55 فصل تاریخ حرکات حروف شود.
- پیش دادن ؛ مضموم خواندن . رجوع به پیش دادن شود.
واژه های همانند
۲۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
پیش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بجلو انداختن . راندن بجانب مقابل . راندن دسته ای از مواشی ودواب و بردن بجانبی که خود میرود. پیش انداختن ....
پیشدرآمد فُرمی ضربی در موسیقی ایرانی است که قبل از درآمد یک دستگاه یا آواز اجرا میشود و به همین دلیل پیشدرآمد خوانده میشود. پیشدرآمد معمولاً در ا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
به مجموعه کارهایی که با بهره گیری از منابع(زمان، مالی، انسانی و...) محدود و به گونهٔ مستمر و هدفدار برای رسیدن به یک هدف از پیش ویژهشده انجام میپذیر...
پیش گشاده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که قسمت قدامی وی گشاده باشد. که قسمت جلوی آن نابسته باشد. مقابل پیش بسته . طبة؛ جامه ٔ پیش گشاد...
پیش کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بسوی خود کشیدن . نزدیک آوردن . بخود نزدیک کردن . مقابل پس زدن : با دست پس میزد و با پا پیش میکشید. رج...
پیش کدکان . [ ک َ ] (اِخ ) نام محلی بخراسان در هشت فرسنگی بیرجند و بدانجا معدن مس باشد. (جغرافیای اقتصادی کیهان ص 41). اما در فرهنگ جغرافی...
پیش قراولی . [ ق َ وُ ] (حامص مرکب ) عمل پیش قراول .
پیش فکندن . [ ف َ / ف ِ ک َ دَ] (مص مرکب ) پیش افکندن . رجوع به پیش افکندن شود.