اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پیش

نویسه گردانی: PYŠ
پیش . (ص ) عاقل و خردمند. (برهان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
پیش داشت . (مص مرکب مرخم ، اِ مص مرکب ) تقدیم کردن ، پیش کش کردن .
پیش خرید. [ خ َ ] (مص مرکب مرخم ، اِ مص مرکب ) پیش خریدن . خریداری کردن قبل از وقت . هر چیز که پیشکی خرند یعنی وجه آنرا از پیش دهند. بیع س...
پیش خوان . [ خوا / خا ] (اِ مرکب ) پیشخان . پیش تخته . صندوق مانندی که جلو دکان عطاران و قصابان هست که بر اولی پول شمارند و متاع فروخته را ...
پیش آخور. [ خُرْ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه واقع در 32 هزارگزی شمال خاوری کدکن . سر راه مالرو عمومی کدکن ....
پیش آگهی . [ گ َ ] (اِ مرکب ) ۞ در اصطلاح بانکداری ، اطلاعیه ٔ مختصری که پیش از سررسید پرداخت بدهی مندرج در سندی از طرف طلبکاری یا بانکی ...
پیش آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) نزدیک آمدن . نزدیک شدن . تقدم . (منتهی الارب ). به حضور درآمدن . پیش روی آمدن . مقابل آمدن . اقبال . استقبال ...
پیش آورد. [ وَ ] (ن مف مرکب ) پیش آورده . || (اِ مرکب ) آنچه پیش از غذای اصلی بر سر سفره آرند از خوردنیهای سبک . پیش آورده ۞ . پیشپار. رجوع...
پیش آوند. [ وَ ] (اِ مرکب ) ۞ پیشاوند. مقابل پس آوند. ۞ لاحقه . مزید مقدم ؛ مزید مقدمی که پیش از کلمه درآید و معنی آن کلمه را دگرگون سازد ...
پیش آونگ . [ وَ ] (اِ مرکب ) پیش آهنگ . رجوع به پیش آهنگ و رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ص 329 شود.
پیش آهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) ۞ پیشاهنگ . (از: پیش و آهنگ ، بمعنی کش و کشنده ) پیشرو قافله و کاروان و لشکر. آنکه پیش پیش لشکر و قافله رود. (غ...
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۲۷ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.