پیش
نویسه گردانی:
PYŠ
پیش . (ص ) عاقل و خردمند. (برهان ).
واژه های همانند
۲۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
پیش فتادن . [ ف ُ / ف ِ دَ] (مص مرکب ) پیش افتادن . رجوع به پیش افتادن شود.
پیش گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) ستدن قبل از وقت مقرر. قبل از موعد معهود گرفتن : استسلاف ؛ بها پیش گرفتن . (از منتهی الارب ). || برابر ...
پیش نهادن . [ ن َ / ن ِ دَ ] (مص مرکب ) مقابل پس نهادن . جلو گذاردن . فرا پیش آوردن . از آنجا که بود فراتر آوردن . حرکت دادن بسوی مقابل : چو...
پیش نهاده . [ ن ِ / ن َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) برابرنهاده . مقابل پس نهاده . || پیش آورده . از حد متعارف تجاوزداده و بمجاور درآورده . جلوآورده ...
پیش دویدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) دویدن به حضور.به شتاب رفتن . برابر کسی یا به سوی مقابل شتافتن .
پیش راندن . [ دَ ] (مص مرکب ) بجلوراندن . حرکت دادن بسوی مقابل . بجانب مقابل روان ساختن . هدایت کردن چیزی یا کسی بسوی مقابل : تو مرا بگذ...
پیش رسیدن . [ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) پیش از دیگری واصل شدن . ملحق گشتن قبل از دیگری . سبقت در وصول داشتن . || از کالی برآمدن و پخته شد...
پیش دندان . [ دَ ] (اِ مرکب ) دندان پیش . دندان مقدم بر دیگر دندانها. || طعام اندک که قبل از خوراک خورند. چیزی که نهار بدان شکنند. (غیاث ...
پیش داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) تقدیم کردن . بحضور بردن . عرض کردن : حاجب بلکاتکین رقعه پیش داشت که خواجه به شبگیر این رقعت فرستاده است...
پیش خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) خوردن قبل از موعد مقرر. || پیشخور کردن .- امثال :امیدبه از پیش خوردن است .