اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پیش

نویسه گردانی: PYŠ
پیش . (ص ) عاقل و خردمند. (برهان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
سره پیش . (مازنی )، جلوی حیاط خانه.
چشم پیش . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کنایه از شرمنده و خجل باشد. (برهان ). شرمنده و خجل و شرمسار. (ناظم الاطباء).
دست پیش . [ دَ ] (ص مرکب ) کنایه از گدا و سائل .(آنندراج ). || دادخواه . (ناظم الاطباء).
ریش پیش . (اِخ ) دهی از دهستان بم پشت شهرستان سراوان . دارای 150 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول عمده ٔ آنجا غلات و خرما است . ساکنان از طا...
پیش رو. [ ش ِ ] (ق مرکب ) مقابل پشت سر. مقابل غیاب و غیبت و قفا. امام . در حضور. خلاف پشت سر. برابر. بنزد. نزدیک . برابر چشم . قدام . پیش روی...
پیش زاد.(ن مف مرکب ) زاده از پیش . که قبلاً متولد شده باشد.
پیش زره . [ زِ رِه ْ ](اِخ ) نام بلوکی در شرق دریاچه ٔ سیستان که امروز نام پیش آب دارد. رجوع به تاریخ سیستان صص 297- 298 و 326، 336 - 355،...
پیش شاخ . (اِ مرکب ) جامه ای بود مانند فرجی که پیش آن باز باشد و اکثر و اغلب زنان پوشند. (جهانگیری ). جامه ٔ پیش گشوده . جامه ٔ پیش بازی چون ...
پیش طاق . (اِ مرکب ) صحن خانه . صحن پیش دروازه . || دروازه ٔ بلند قصر امراء و ملوک . (غیاث ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۲۷ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.