اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پیش

نویسه گردانی: PYŠ
پیش . (اِ) قُبُل . مقابل پس ، دُبُر. مقابل پشت . || بخش قدامی . مقابل قسمت خلفی از چیزی :
بدرد همی پیش پیراهنش
درخشان شود آتش اندر تنش .

فردوسی .


عقوة، ساحة؛ پیش در. کاثبة؛ پیش شانه جای اسب . هجنع؛ موی پیش سر رفته . وصید؛ پیش آستانه ٔ در. حوزمة؛ پیش بینی . کنثرة الحمار؛ پیش بینی خر. قادمة؛ پیش پالان . خطم ؛ پیش بینی و دهن ستور. جؤشوش ؛ پیش سینه . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۷ ثانیه
پیش برد. [ ] (اِخ ) (مدرسه ٔ...) نام مدرسه ای در جانب جنوب مسجد جامع هرات از آثار مولانا جلال الدین محمد قائنی . (رجوع به حبیب السیر چ خیا...
پیش بال . (اِ مرکب ) قادمه . شهپر.
پیش برگ . [ ب َ ] (اِ مرکب ) (در اصطلاح قمار) آنکه ورق اول بازی او را باشد.آنکه در قمار برگ اول را بدو دهند. سربرگ . || پوسته ای که پیش ا...
پیش بند. [ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه پیش بندد. آنکه جلو گیرد. آنکه سدّ و مانع سازد برابر چیزی . || (اِ مرکب ) ۞ پیش سینه . پیش دامن . پارچه ای م...
پیش بها. [ ب َ ] (اِ مرکب ) ۞ بیعانه . سلم . چیزی که پیش از دریافت کالا بفروشنده دهند. پیشادست .
پیش بین . (نف مرکب ) آنکه پیش بیند. پیش بیننده . آخربین . عاقبت اندیش . مقابل اول بین . انجام اندیش . طرماح . (منتهی الارب ). با حزم . دوربین . ...
پیش آمد. [ م َ ] (ن مف مرکب ) پیش آمده . || (اِ مرکب ) ۞ واقعه .حادثه . قضیه . رویداد. سانحه . عارضه . رویداد. وقعه . نازله . اتفاق . || سلوک ...
باد پیش . [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بادی که از مشرق وزد. (ناظم الاطباء: باد). باد مشرقی را گویند و بعربی قبول خوانند.
بیه پیش . [ ی َ ] (اِخ ) نام قدیم قسمتی از گیلان که شامل لاهیجان و نواحی آن میشده و سفیدرود فاصل میان آن دو قسمت بوده که قسمت دیگر را ...
پیش خان . (اِ مرکب ) پیش تخته . پیش خوان . جلو خوان . صندوق گونه ای که دکانداران چون عطار و سقط فروش در پشت آن نشینند و بر بالای آن ترازو آوی...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۲۷ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.