اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پیش

نویسه گردانی: PYŠ
پیش . (اِ) ساحل . کنار :
بیامد تهمتن به توران زمین
خرامید تا پیش دریای چین .

فردوسی .


ز خرگاه تا پیش دریای چین
ترا بخشم و گنج ایران زمین .

فردوسی .


ز کشمیر تا پیش دریای چین
برو شهریاران کنند آفرین .

فردوسی .


به گستهم نوذر سپرد آن زمین
ز قچقار تا پیش دریای چین .

فردوسی .


ز هیتال تا پیش رود ترک
به بهرام بخشید و بنوشت چک .

فردوسی .


یکی باغ خرم بد از پیش جوی
در او دختر شاه فرهنگ جوی .

فردوسی .


ازین مرز آباد ما بگذریم
سپه را همی پیش دریابریم .

فردوسی .


دگر گفت کای نامور رای هند
ز دریای قنوج تا پیش سند.

فردوسی .


ز کشمیر تا پیش دریای شهد
درفش و سپاهست و پیلان و مهد.

فردوسی .


همی تاخت تا پیش دریا رسید
به تاریکی آن اژدها را بدید.

فردوسی .


|| کنار. پای ِ. بُن ِ. پیش ِ کوه ؛ پای کوه :
نیاسود تیره شب و پاک روز
همی راند تاپیش کوه اسپروز.

فردوسی .


- پیش دشت ؛ کنار :
چو یک پاس از تیره شب درگذشت
خروش چلب آمد از پیش دشت .

فردوسی .


|| یکی از نهایتهای طول را پیش نام است و دیگری پس . (التفهیم بیرونی ). || زیر. پایین . فرود :
بماندند سر پیش [ بزرگان ] بر پای بر
چو دیوانه گشتند بر جای بر.

فردوسی .


خجل گشتشان دل ز کردارخویش
فکندند یکسر سر از شرم پیش .

فردوسی .


چون خواجه از من بشنود سر اندر پیش افکند و زمانی اندیشید. (تاریخ بیهقی ).
سران سپه سر کشیدند پیش
که ریزیم در پای تو خون خویش .

نظامی .


کمربندد قلم کردار سر در پیش و لب برهم
به هرحرفی که پیش آید به تارک چون قلم گردد.

سعدی .


بنفشه وار نشستن چه سود سر در پیش
دریغ بیهده خوردن بدان دو نرگس مست .

سعدی .


دل منه بر جهان که دوربقا
می رود همچو سیل سر در پیش .

سعدی .


مباش غره و غافل چو میش سر در پیش
که در طبیعت این گرگ گله بانی نیست .

سعدی .


رجوع به پیش افکندن (سر) و پیش کشیدن (سر) شود. || بر. بالا. ازحد طبیعی تجاوز کرده و به مجاور درآمده :
پستانکتان شیر بچه دار گرفته
آورده شکم پیش و ز گونه شده رخسار.

منوچهری .


چو آبستنان اشکم آورده پیش
چو خرما بنان پهن فرق سری .

منوچهری .


و رجوع به پیش آوردن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
پیش . (اِ) ضمه و تلفظ آن «اُ» باشد. ضم ّ (حرکت ). رفع (اِعراب ). یکی از سه حرکت حروف ، دو حرکت دیگر زبر یا فتح و زیر یا کسر است . نیز رجوع به ...
پیش . (اِ) برگ درخت خرما. (جهانگیری ). برگ خرما (لغت بلوچ در چاه بهار و نیک شهر). شاخ درخت خرما. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بگفته ٔ رشید...
پیش . (اِ) نام هر یک از چهار دندان که دو بر بالا و دو به زیر است در پیش دهان و آنرا به تازی ثنیه و جمع آنرا ثنایا گویند.
پیش . (پسوند) مزید مؤخر امکنه : آسیاب پیش . بیه پیش و بیه پس (از کلمه ٔ «بیا» فعل امر آمدن و «پیش »)،نام دو قسمت گیلان . رجوع به بیه پیش ...
پیش . (ص ) عاقل و خردمند. (برهان ).
پیش . (اِ) قُبُل . مقابل پس ، دُبُر. مقابل پشت . || بخش قدامی . مقابل قسمت خلفی از چیزی : بدرد همی پیش پیراهنش درخشان شود آتش اندر تنش . ...
پیش . (ق ) جلو. نزدیک . قریب . نزدیکتر. به فاصله ٔ کمتر از کسی یا چیزی : سر دست بگرفت و پیشش کشیداز آنجایگه پیش خویشش کشید. فردوسی .گرفتند باز...
پیش پیش . (اِ صوت ) آوازی که بدان گربه را خوانند. کلمه ای که بدان گربه را خوانند. صوتی است خواندن گربه را، مقابل پیشْت ْ [ ش ْ ت ْ ] که ...
پیش پیش . (ق مرکب ) جلوجلو. پیشا پیش . تقدم . ترجمه ٔ قدام . و گاهی «از» بر آن داخل کنند و از پیش پیش گویند : زانکه هر مرغی بسوی جنس خویش می...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی صفحه ۱ از ۲۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.