پیش آوریدن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) پیش آوردن . برابر آوردن . نزدیک آوردن . به حضور آوردن
: یک آهوست خوان را که ناریش پیش
چو پیش آوریدی صد آهوش بیش .
ابوشکور.
یکی شاره سربند پیش آورید
شده تار و پود اندرو ناپدید.
فردوسی .
رجوع به پیش آوردن شود. || اظهار کردن
: نبایستی تو گفتاری شنیدن
چو بشنیدی به پیشم آوریدن .
فخرالدین اسعد (ویس و رامین ).