پیش افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب )
۞ پیش اوفتادن . تقدم یافتن . مقدم شدن . جلو افتادن .تقدم پیدا کردن . پیشی جستن . سبقت گرفتن . || تفوق یافتن . برتری یافتن
۞ . || حادث شدن . روی نمودن . رخ دادن : که از آنچه نهاده باشد خبری ندهد که داند که چون ما بازگشتیم مهمات بسیار پیش افتد و تا روزگار دراز نپردازیم . (تاریخ بیهقی ص
15 چ فیاض ) و بیرون این کارهای دیگر پیش افتد و همه فرایض است . (تاریخ بیهقی ص
285).