پیش پای . [ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیش پا. اَمام . رجوع به پیش پا شود. || قدم : اجرذ؛ آنکه در رفتار پیش پایها نزدیک گذارد و پاشنه ها دور. قعثلة؛ پیش پای نزدیک گذاشتن و پاشنه ها دور در رفتار. (منتهی الارب ).
-
پیش پای خود نشاندن ؛ بلافاصله فروتر از خود قرار دادن کسی را. از خود پائین تر جای دادن کسی را.
-
پیش پای خود نشستن ؛ تجاوز نکردن .
-
پیش پای کسی برخاستن ؛ بقصدتعظیم وی بر پا ایستادن :
سپیده دم مه من چون ز خواب برخیزد
به پیش پای رخش آفتاب برخیزد.
تأثیر (از آنندراج ).
-
پیش پای کسی گذاشتن راهی را ؛ هدایت کردن وی را بدان طریق . بدان طریق وی را رهنمائی کردن . متوجه ساختن وی را.
|| (اِخ ) نام ستاره ای که بر پای مقدم دوپیکر است .