پیش جنگ . [ ج َ ] (ص مرکب ) آنکه پیش از دیگران با حریف جنگ کند و منتظر امداد و اعانت نباشد. (آنندراج ). آنکه در جنگ پیشی کند. آنکه در رزم پیشی گیرد و تقدم جوید. سابق در حرب بر دیگران
: نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ
گرفتش یکی سنگ و شد پیش جنگ .
فردوسی .
در آن سپه که چو تو میر پیش جنگ بود
اگر ز پیل بترسد برو بود تاوان .
فرخی .
باری بس است طاقت ما را، ترا که گفت
سر خیل فتنه کن مژه ٔ پیش جنگ را.
سالک قزوینی (از آنندراج ).
|| آن حصه از لشکر که در مقدمه ٔ لشکری بزرگ است سواران پیش جنگ ، که در صف پیشین نبرد واقعند.