اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پیش و پس

نویسه گردانی: PYŠ W PS
پیش و پس . [ ش ُ پ َ ] (ق ترکیب عطفی ) امام و وراء. (دهار). جلو و عقب . پشت سر و پیش روی . قدام و خلف :
چو شورش در آب آمدی پیش و پس
نخوردندی آن آب را هیچکس .

نظامی .


شب آمد چه شب اژدهائی سیاه
فروبست ظلمت پس وپیش راه .

نظامی .


چنان داشتم ملک را پیش وپس
که آزارشی نامد از کس بکس .

نظامی .


که چندانکه شاید شدن پیش وپس
مرا بود برجملگی دسترس .

نظامی .


سخی را باندرز گویند بس
که فردا دو دستت بود پیش وپس .

سعدی .


بسی گشت فریاد خوان پیش وپس
که ننشست برانگبینش مگس .

سعدی .


همشة؛ پیش وپس رفتگی مردم . اهتماش ؛ پیش و پس رفتن مردم . (منتهی الارب ).
- پیش و پس کاری را نگریستن ؛ نیک در آن تأمل کردن . از گرد بر گرد آن برآمدن . سخت دقت کردن : و ما چون کارها را نیکوتر باز جستیم و پیش و پس آنرا بنگریستیم و این مرد را دانسته بودیم و آزموده صواب آن نمود که ... (تاریخ بیهقی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
پس و پیش . [ پ َ س ُ ] (اِ مرکب ) یا پیش و پس . پس و پیش یکی شدن .دو مجرای شرم زن بهم پیوستن . افضاء: اِمراة مفضاة؛ زن که پیش و پس او یکی...
پس و پیش نگر. [ پ َ س ُن ِ گ َ ] (نف مرکب ) مآل بین . عاقبت اندیش : من همه ساله دل از عشق نگه داشتمی بخدا بودمی از عشق پس و پیش نگر.فرخی...
پس و پیش کردن . [ پ َ س ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تغییر جا دادن بصورتی که آنچه پیش است بعقب برند و عقب را پیش آرند. || ... مردم را برکنار ک...
پس وپیش نگریستن . [ پ َ س ُ ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) یا پس و پیش نگه کردن . گذشته و آینده را بنظر داشتن . به قبل و بعد اندیشیدن . عاقبت اند...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.