اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پیشه

نویسه گردانی: PYŠH
پیشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) رسنی باشد که آنرا از لیف خرما تابند. (برهان ). || قسمی از نی که شبانان نوازند و آنرا توتک خوانند. (برهان ) ۞ . و ظاهراً درین معنی مصحف نیشه ، نی چه است . یَراع . (السامی ) :
با تاج خسروی چه کنی از گیا کلاه
با ساز باربد چه کنی پیشه ٔ ۞ شبان .

خاقانی (از جهانگیری ).


زآن نی که از آن پیشه ۞ کنی ناید جلاب .

خاقانی (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
پیشه ور شدن . [ ش َ / ش ِ وَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پیشه کار شدن . احتراف . (تاج المصادر بیهقی ). اشتغال به پیشه . کاسب و صنعتگر و صاحب حرفه شدن .
پیشه داشتن . [ ش َ / ش ِ دا ت َ ] (مص مرکب ) ملازم شغل پاکار یا حرفتی بودن : اژدهائی پیشه دارد روز و شب با عاقلان باز با جهال پیشه اش گربگی ...
پیشه ساختن . [ ش َ / ش ِ ت َ ] (مص مرکب ) پیشه کردن . پیشه گفتن . حرفت و شغل و صنعت خود قرار دادن .
پیشه نهادن . [ ش َ/ ش ِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) پیشه کردن . پیشه ساختن . کار و عمل خود قرار دادن : فسق و فجور آغاز کرد و مبذری پیشه نهاد. (...
پیشه گرفتن . [ ش َ / ش ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) پیشه کردن . پیشه ساختن . حرفت و شغل خود قرار دادن . کار و عمل خویش ساختن : و گر بددلی پیشه ...
فراموش پیشه . [ ف َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) آنکه فراموشی پیشه ٔ او بود. (آنندراج ). فراموشکار. بسیارنسیان . که فراوان فراموش کند.
پیشه آموختن . [ ش َ / ش ِ ت َ ] (مص مرکب ) هنر آموختن . فرا گرفتن هنر. کسب هنر : گفت چه پیشه می آموزی ؟ گفت قرآن حفظ میکنم . (نوروزنامه ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.