پیغام گزاردن
نویسه گردانی:
PYḠAM GZʼRDN
پیغام گزاردن . [ پ َ / پ ِ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) ادای رسالت کردن . پیغام دادن از کسی بدیگری . پیام رساندن . پیغام دادن از کسی بدیگری . پیام رساندن : بوسهل نیک از جای بشد و من پیغام بتمامی بگزاردم . (تاریخ بیهقی ص 47 چ ادیب ). نامه ها را برساند و پیغامها بگزارد. (تاریخ بیهقی ص 331). چون رسولان بدان مغروران برسیدند و پیغامها بگزاردند. (تاریخ بیهقی ). بونصر... رفت و این پیغام مهترانه بگزارد. (تاریخ بیهقی ). من پیغامها بتمامی بگزاردم ... باز گشتم و جواب باز بردم . (تاریخ بیهقی ) . معتصم گفت ... چون روا داشتی پیغام ناداده گزاردن . (تاریخ بیهقی ). گفت این پیغام خداوند بحقیقت میگزاری . (تاریخ بیهقی ). استادم مرا سوی وی پیغامی نیکو داد، برفتم و بگزاردم . (تاریخ بیهقی ) . بوسهل عقیلی ، نام دارد و جاه و کفایت ، اما روستایی طبع است ، پیغامها که دهم جزم نگزارد. (تاریخ بیهقی ص 373). و این پیغام برسول (ص ) گزارد. پیغمبر (ص ) جواب داد که ابرویز را دوش کشتند. شما این سخن از بهر که میگوئید. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 106).
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.