پیمان گسستن .[ پ َ
/ پ ِ گ ُ س َس ْ ت َ ] (مص مرکب ) پیمان شکستن . قطعکردن رشته ٔ عهد. عهد گسستن . نقض عهد. خلف وعده . از سر پیمان رفتن . (مجموعه مترادفات ص
251)
: شوخی که گسسته بود پیمان از من
بنشسته برم کشیده دامان از من
چون برگ گلی که با صبا آویزد
هم با من بود و هم گریزان از من .
ملاذوقی اردستانی .
انتکاث ؛ گسسته شدن پیمان . (منتهی الارب ).