پیوند گرفتن . [ پ َ
/ پ ِ وَ گ ِ رِت َ ] (مص مرکب ) متصل شدن . اتصال یافتن
: دیگر نرود به هیچ مطلوب
خاطر که گرفت با تو پیوند.
سعدی .
|| جوش خوردن استخوان و جز آن . || بهم پیوسته شدن قطعات شکسته ٔ ظرف بلورین یا چینی و جز آن
: زخم شمشیر غمت را ننهم مرهم کس
طشت زرینم و پیوند نگیرم به سریش .
سعدی .
|| پیوند خورده شدن درخت یا گیاه و جز آن .