اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تاب داشتن

نویسه گردانی: TAB DʼŠTN
تاب داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) طاقت داشتن . تحمل داشتن :
چون بخورد ساتگنی هفت و هشت
با گلویش تاب ندارد رباب .

ناصرخسرو.


اگر سیمرغی اندر دام زلفی
بماند، تاب عصفوری ندارد.

سعدی (طیبات ).


|| در رنج و درد بودن :
دوش دوراز رویت ای جان جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت .

سعدی .


|| تاب داشتن چشم کسی ، کمی حول در چشم او بودن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
تاب زخمه داشتن . [ ب ِ زَ م َ / م ِ ت َ ] (مص مرکب ) مؤلف آنندراج گوید: لوطیان گویند فلان امروز تاب زخمه دارد؛ یعنی تاب حرکات جماع دارد....
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.