تاج
نویسه گردانی:
TAJ
تاج . (اِخ ) رجوع به محمد صدر علاء شود.
واژه های همانند
۳۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
قنات تاج محمد. [ ق َ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گوهرکوه بخش خاش شهرستان زاهدان ، واقع در 69هزارگزی باختر خاش . کنار راه...
تاج بر سر نهادن . [ ب َ س َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) پادشاه شدن . بپایه ٔ بلند رسیدن . از همگنان برترشدن . از دیگران برتری یافتن . صاحب بزرگی ...
تاج الدین محلّه . [ جُدْ دی م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهر خواست بخش مرکزی شهرستان ساری سی هزارگزی شمال باختری ساری و شش هزا...
تلخ آب تاج الدین . [ ت َ جِدْ دی ] (اِخ ) دهی از دهستان جهانگری است که در بخش مسجد سلیمان شهرستان اهواز واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از ...
حسن تاج العارفین . [ ح َ س َ ن ِ جُل ْ رِ ] (اِخ ) ابن عدی بن ابوالبرکات مسافر کرد، برادر شیخ عدی بود که در 644 هَ . ق . در قلعه ٔ موصل خفه گ...
علی تاج الحلوانی . [ ع َ ی ِ جُل ْ ح ُ ] (اِخ ) ابن محمد، مشهور به تاج الحلوانی . رجوع به تاج الحلوانی شود.
ابراهیم تاج الدین . [ اِ جُدْ دی ] (اِخ ) از علمای قرن دهم هجری . در اسلامبول و غیر آن بتدریس می پرداخته . شرحی برکتاب مراح در صرف نوشته ...
طعج . [ طَ ] (ع مص ) نکاح . (تاج العروس ).