تاج
نویسه گردانی:
TAJ
تاج . (اِخ ) (الَ ...) نام سرایی است مشهور و عالی قدر و وسیع به بغداد از سراهای بزرگ خلافت . نخستین کس که آن را بنانهاد و بدین نام خواند امیرالمؤمنین المعتضد بود و آن در ایام وی بپایان نرسید و پسرش مکتفی آنرا تمام کرد... رجوع به معجم البلدان شود. مجلسی بود چون رواق در دارالخلافه ٔ بغداد واقع بر ستونهای مرمری و دارای پنج طاق بین هر دو طاق پنج ستون است که چهار ستون در اطراف و ستون پنجمی در وسط در غایت بلندیست و آن در ساحل دجله واقع و بر روی قناتی که از زیر آن آب جاری میشد، قرار داشت آب مزبور از آنجا بیش از 70 ذرع دور میشد و این کاخ اکنون از بنای معتضد باقی است . بنای مذکور منهدم گردید و سپس بنای کنونی را بر فراز آن بنا کردند. در پشت این بنا بنای معروف به دارالشاطبه واقع است بدانجا اطاقی است که خلفا برای بیعت در آن می نشستند و دارای غرفه ای بود که به صحنی بزرگ باز میشد که مردم درآن برای بیعت جمع می شدند. (مراصد الاطلاع )... معتضد باﷲ به عمارت علاقه داشت بنای قصری را بر جانب شرقی بغداد شروع کرد و آن را «قصرالتاج » نامید ولی این قصر در روزگار وی بپایان نرسید و فرزندش المکتفی آنرا پایان داد، در همان مکان قصری بود که جعفر برمکی آنرا ساخته و سپس حسن بن سهل در آن سکونت گزیده بود از این رو قصر حسنی نامیده شد هنگامی که المعتضد بخلافت رسید (سنه ٔ 279 هَ . ق .) بر ساختمان قصر افزود و آنرا بزرگ و وسیع گردانید و اطرافش را حصاری گرفت و منازل بسیاری برگرداگرد آن بساخت و از صحرا قطعه ای را بدان ضمیمه کرد و میدانی بساخت و چون بنای قصرالتاج را آغاز کرد شروع بنا مصادف با حمله ٔ او به شهر آمد شد وهنگام بازگشت مشاهده ٔ دودی بر بالای قصر، او را ناخوش آمد پس بفرمود تا بر دو میلی آن کاخ قصری بنام قصرالثریا بنا کردند...» (تاریخ التمدن الاسلامی چ جرجی زیدان ج 5 ص 93- 94). نام کاخ بزرگ و بسیار مشهوریست در بغداد که معتضد باﷲ از خلفای عباسی بانی آن بود و پسرش مکتفی باﷲ آن را باتمام رسانید در همین محل قبلاً کاخی مسمی بقصر برمکی وجود داشته که بدست مأمون خلیفه افتاد، و وی یک سلسله ابنیه ٔ دیگر بر آن اضافه کرد بیک محله تبدیل و به «مأمونیه » موسوم ساخت ، بعدها خلیفه معتمد علی اﷲ تزیینات و تکلفاتی در آن بکرد، و عاقبت معتضد باﷲ ابنیه ٔ واقعه ٔ در گرداگرد وی راویران و تبدیل بباغها و تفرج گاهها نمود، و بنای خودکاخ را هم تجدید و موسوم به «تاج » ساخت و بعد پسرش بتکمیل و تزیین آن پرداخت پس به سال 549 هَ . ق . بر اثر صاعقه دوچار حریق گردید و سپس تعمیرش کردند اما شکوه اولی آن زایل شده بود و بالاخره در حمله ٔ مغولان به بغداد به ویرانه مبدل گشت . (قاموس الاعلام ترکی ).
واژه های همانند
۳۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
تاج مقوا. [ ج ِ م ُ ق َوْ وا ] (اِ مرکب ) تاجی که از مقوا سازند. (آنندراج ).
تاج لاله . [ ج ِ ل َ/ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عبارت از ذات لاله است .(آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 301). حقه ٔ لاله . || تاج نرگس و ...
تاج گذاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) ۞ آیین نهادن دیهیم بر سر پادشاهی نو. جشن تاج گذاردن پادشاهان . تتویج . تکلیل .
تاج هدهد. [ ج ِ هَُ هَُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عبارت از پرهائی است که بصورت تاج باشد بر سر هدهد. (از آنندراج ) : به تاج هدهدم از ره مب...
تاج زرین . [ ج زَرْ ر ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) افسری از زر. تاج ساخته شده از طلا. || کنایه است از شعله ٔ شمع و چراغ و غیره : تا نبود این ...
تاج ستان . [ س َ/ س ِ ] (نف مرکب ) گیرنده ٔ تاج از شاهان . سلب کننده ٔتاج و تخت . || پادشاه پیروز. شاه فاتح . غالب || شاهنشاه . پادشاه بز...
تاج کندی . [ ک ِ ] (اِخ ) زیدبن حسن کندی متوفی بسال 613 هَ . ق . او راست : «نتف الحیة من ابن دحیة». (کشف الظنون چ 1 استانبول ج 2 ص 583). ...
تاج قلعه . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) قلعه ٔ تاج . ناحیتی بطارمین بر شمال سلطانیه . حمداﷲ مستوفی در نزهة القلوب آرد: طارمین ولایت گرمسیر است برشمال ...
تاج عنبر. [ ج ِ عَم ْ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از زلف : تاج عنبر نهاد بر سردوش طوق غبغب کشید تا بن گوش .نظامی .
تاج فتوح . [ ج ِ ف ُ ] (اِخ ) تاج الفتوح ، ظاهراً کتابی بوده است در شرح فتوح محمود غزنوی : ور استوار نداری بخوان توتاج فتوح که بیتهاش چو ع...