تاج
نویسه گردانی:
TAJ
تاج . (اِخ ) نام یکی از قلاع اسمعیلیه که بدست هولاکوخان در سال 650 هَ . ق . ویران گشت :... در سلخ شوال سنه ٔ خمسین و ستمائه بیرون رفت ودر خدمت هولاکوخان ایلی و مطاوعت نمود هولاکوخان بفرمود تا قلاع ملاحده خراب کردند در مدت یکماه قرب پنجاه قلعه ٔ حصین چون الموت و... و تاج و... مسخر شد و خراب گردانید. (تاریخ گزیده چ ادوارد برون ج 1 ص 527).
واژه های همانند
۳۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) ابوبکر عبدالرحمن بن ابی طالب الاسکندرانی . نزد فخربن عسا کر فقه آموخت تا در مذهب بارع گشت . تاج الدین بکار تدری...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) ابوسعید محمدبن ابی السعادات . رجوع به ابوسعید... شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) ابوطالب شیرازی . رجوع به ابوطالب تاج الدین فارسی شیرازی در همین لغت نامه شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) (سید...) ابوعبداﷲ محمدبن سید ابوجعفر قاسم بن حسین بن معیة الحلی الحسنی الدیباجی ، و این نسبت بفروش دیبا (دیباج ...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) ابومحمد احمدبن عبدالقادربن احمدبن مکتوم قیسی . رجوع به ابن مکتوم و احمدبن عبدالقادر در همین لغت نامه شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) ابومحمد جعبری رجوع به ابومحمد... شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) (ابن بنت الاعز ...) ابومحمد عبدالوهاب بن خلف بن بدرالعلامی والاعز وزارت الکامل را داشت و بعلم و تقوی و پاکدامن...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) ابومحمد علی بن عبداﷲبن ابی الحسن الاردبیلی تبریزی نزیل قاهره متوفی بسال 746 هَ . ق . او راست شرح بزرگی بر ...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) ابونصر عبدالوهاب بن تقی الدین سبکی . رجوع به تاج الدین سبکی شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) احمدبن خطیب گنجه ای (ابن خطیب ) از شعرای دوره ٔ غزنوی است وی از اهالی گنجه و شوی مهستی شاعره ٔ معروف ایرا...