اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تاج

نویسه گردانی: TAJ
تاج . (اِخ ) نام یکی از قلاع اسمعیلیه که بدست هولاکوخان در سال 650 هَ . ق . ویران گشت :... در سلخ شوال سنه ٔ خمسین و ستمائه بیرون رفت ودر خدمت هولاکوخان ایلی و مطاوعت نمود هولاکوخان بفرمود تا قلاع ملاحده خراب کردند در مدت یکماه قرب پنجاه قلعه ٔ حصین چون الموت و... و تاج و... مسخر شد و خراب گردانید. (تاریخ گزیده چ ادوارد برون ج 1 ص 527).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) (خواجه ...) سلیمانی ، از بزرگان در گاه سلطان بایزید برادر شاه شجاع و برادر سلطان احمد خواندمیر در حبیب السیر در...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) سمرقندی . هدایت در مجمع الفصحا در ترجمه ٔ احوال وی آرد: تاج الدین سمرقندی از اکابر فضلا و کتاب بوده و بارضی الدی...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) سنجاری . وی متن فرایض السراجیه را نظم کرده است . رجوع به عبداﷲبن علی ... شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ )سنجر حاکم خطه ٔ بداون هند در اوان سلطنت علاءالدین مسعود. خواندمیر در حبیب السیر در ذکر احوال سلطان علاءالدین م...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) سندبیسی واسطی . محمدبن محمدبن یحیی بن بحرمکنی به ابوالعلاء. رجوع به محمد... شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) سنگریزه . یکی از شعرای ایران است و به غیاث الدین از سلاطین دهلی انتساب داشته در حدود 670 هَ . ق . در گذشته ....
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) شاه بن حسام الدین خلیل از امرای لرستان . حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده در ترجمه ٔ احوال بدرالدین مسعود آرد:... ...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) شرف الملک محمداسعد صدر جهان . جمال الدین الازهری المروزی نام او را در قصیده ای که مطلعش این است :ای در غم ...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) شهرستانی رجوع به شهرستانی شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) شیرازی . رجوع به تاج الدین ابن دارست شیرازی و ابن دارست شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.