تاج
نویسه گردانی:
TAJ
تاج . (اِخ ) (الَ ...) ابن بنت الاعز. از مشاهیر دوران خلیفه الحاکم بامراﷲ. سیوطی نام ویرا در ذیل احوال الحاکم بامراﷲ بدینسان آرد: در سال 663 هَ . ق . در کشور مصر داوری قضات چهارگانه تجدید شد و از هر یک از مذاهب اربعه یک قاضی تعیین شد و سبب آن بود که قاضی تاج الدین بنت الاعز از اجرای بسیاری احکام سرباز زد و امورتعطیل شد و تنها شافعیان در اموال ایتام و امور بیت المال رسیدگی می کردند... (تاریخ خلفاء سیوطی ص 319)
واژه های همانند
۳۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) حسین بن شمس الدین صاعدی . یکی از معلمین شیخ بهایی . این شخص از شیخ منصور شیرازی معروف به راستگو روایت کرده...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) خرقانی . شهابی غزال خجندی از گویندگان دوره ٔ سلجوقیان قطعه ای در حق وزیر هرات گفته است و در آن ضمن از تاج ...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) خرم . معروف به پهلوان خرم از امراء لشکر شاه شجاع بود و وی در اواخر عمر بحکومت اصفهان رسید و تا هنگام مرگ به...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) خلج . از امراء لشکر اتابک زنگی است . در تاریخ افضل (بدایع الازمان فی وقایع کرمان ) چنین آمده است : گفتار در ذک...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) خیوقی ، ابن شهاب الدین ابوسعدبن عمر خیوفی . علامه ٔ قزوینی در تعلیقات لباب الاباب در ترجمه ٔ احوال شهاب الدین ...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) دریهم . رجوع به علی بن محمد... شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ](اِخ ) دمشقی . رجوع به تاج الدین بن احمد دمشقی شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) دهلوی . رجوع به محمودبن محمد... شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) رازی . رجوع به محمدبن حسین بن علی بن محمدبن احمد نیشابوری ... شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) زاهد.پدرش امیر یوسف الدین محمود از امیرزاده های هزاره ٔ بلخ بود و در فتنه ٔ مغول بهند رفته در آنجا امارت و ریاس...