تاج الدین
نویسه گردانی:
TAJ ʼLDYN
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) (رئیس ...) از بزرگان ارکان دولت امیرشیخ ابواسحاق اینجو بود که پس از شکست امیر شیخ به دست امیر مبارزالدین محمد مظفر اسیر و کشته شد:... مقارن آن حال امیر علی سهل ولد امیر شیخ که در سن ده سالگی بود و به حسن خط وجودت طبع اشتهار داشت بدست ملازمان جناب مبارزی افتاد و با جمعی از ارکان دولت پدر خود مثل نیکچار و رئیس تاج الدین و کلوفخرالدین مقید شد و هم در آن ایام شاه شجاع به ایالت ولایت کرمان سرافراز گشته امیر علی سهل را همراه برد و در منزل رودان و رقتجان آن گل نوشکفته را بصرصر بیداد بر خاک هلاک انداخت و گفت که باجل طبیعی فوت گشت و سایر گرفتاران نیز بحکم مبارزی راه سفر آخرت پیش گرفتند... (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 288- 289). حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده نام او را سید تاج الدین واعظ آرد:... در آن وقت که امیر شیخ از شیراز بیرون میرفت پسر او علی سهل که در سن ده سالگی بوداو را نتوانست برد، در خانه ٔسید تاج الدین واعظ پنهان کردند جمعی از مفسدان نشان دادند طفلک را بدر آوردند و با امیر بیکجکاز و کلوفخرالدین مقید ساخته همراه شاه شجاع روانه ٔ کرمان گردانید امیر بیکجکاز را در آب کرمان انداختند. ... و علی سهل بکرمان آوردند... و علی سهل را گفتند بجانب اصفهان پیش پدر می برند در روذان و رفسنجان آن طفل را شهید کردند ... (تاریخ گزیده چ برون ص 659). رجوع به تاریخ عصر حافظ ص 104 و رجوع به تاج الدین واعظ شود.
واژه های همانند
۲۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ )صدرالشریعه . رجوع به تاج الدین عمربن مسعود... شود
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) صلایه . حاکم اربل :... هلاکوخان هنگام لشکرکشی به بغداد از راه کرمانشاه رفت و نقاط عرض راه را بباد غارت داد ...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) ضیاءالملک . از وزرای سلطان ناصرالدین بن محمودبن سلطان شمس الدین التتمش ... در همان اوقات صدرالملک از وزارت م...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) طغان . جوینی از تاریخ جهانگشا در ترجمه ٔ احوال سلطان محمد خوارزمشاه آرد:... چون بری رسید ناگاه از دیگر جانب ی...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) عبدالباقی بن عبدالمجید مخزومی مکی . رجوع به عبدالباقی ... شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) عبدالخالق بن اسدالجوال . رجوع به عبدالخالق ... شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) عبدالرحمن ابن ابراهیم ابن سباع بدری فزاری . رجوع به عبدالرحمن ... شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) عبدالرحمن بن ابراهیم بن الفرکاح . رجوع بعبد الرحمن ... شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) عبدالرحیم بن محمد موصلی . رجوع به عبدالرحیم ... شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) عبدالغفاربن لقمان کردری . رجوع به عبدالغفار... شود.