اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تاج الدین

نویسه گردانی: TAJ ʼLDYN
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) آبی ازشعرای خراسان است و عوفی در لباب الالباب در ترجمه ٔ احوال وی چنین آرد: الصدر الاجل فخر الرؤساء تاج الدین الاَّبی دام رفیعاً تاج الدین آبی از روساء سرخس و فضلای خراسان است نگارخانه ٔ طبع او رونق خورنق شکسته و تصاویر خط موزون او از ارتنگ ننگ داشته متاع اشعار اورا در اطراف جهان بازرگانان فضایل سفته می کنند و خریداران هنر طلب بجان می خرند و آن چه از اشعار او در حفظ است تحریر کرده آمد، بخدمت دوستی نویسد: قطعه .
ای صدر دین ز درد فراق جمال تو
چشم ودلم قرار گه آب و آتش است
از چشم و دل که منزل وصل تو بود دی
امروز بی تو بارگه آب وآتش است
از دیده چون گلاب گل از دل چرا چکد
گر چشم و دل نه کار گه آب و آتش است .

وله ایضاً


بخدایی که ذوق توحیدش
در جهان خوشتر از شکر باشد
که چو من دور باشم از در تو
عیشم از زهر تلختر باشد
گر تو صاحب دلی ز روی وفا
بایدت زین سخن اثر باشد
در حدیث آمده ست کز دل دوست
بدل دوست رهگذر باشد ۞
پیش خاک درت نثار کنم
گر بخروارها درر باشد
دل و جان پیش خدمت وصلت
تحفه ای سخت مختصر باشد
این تفاخر نه بس مرا که مرا
هر کجا پای تست سر باشد
در جفاهات صبر خواهم کرد
سخت نیکوست صبر اگر باشد
بندگی میکنم بطاقت خویش
نه همانا که بی اثر باشد.

قطعه


گر زمانه وفا کند با من
عذر تقصیرهای خود خواهم
ورنه مجرم مدان مرا زیراک
من زتقصیر خویش آگاهم
با ملکشه جهان نکرد وفا
تو چنان داد که خودملکشاهم
مهر و مه را کسوف [ و ] نقصانست
خود گرفتم که مهر یا ماهم
در غم و رنج این زمانه ٔ دون
ازفلک بگذرد همی آهم .

وله ایضاً


راد طبعی که در غمی افتاد
جز به رادان مباد پیوندش
زآنک گر التجا کند به لئیم
نگشاید ز سعی او بندش
گه برحمت همی کند یادش
که بحکمت همی کند پندش
آخر الامر چون فرونگری
زهر باشد نهفته در قندش
این مثل سایر است و نیست شگفت
گر نویسد به زر خردمندش
پیل چون در وحل فروماند
جز به پیلان برون نیارندش
و این رباعیات که بنزدیک لطیف طبعان مقبولست از وی منقولست ، می گوید:

رباعی


لطف تو جفاء چرخ را مانع شد
حسن تو دلیل قدرت صانع شد
نه از سر عجزی که نکونامی را
از دور بدیدارتو دل قانع شد

رباعی


مپسند نگارا ز خود این جور و جفا
ناید زرخ خوب بجز مهر و وفا
داد من مستمند دادی ورنه
اشکوک الی من هوحسبی و کفی
[ در وفات یکی از عمال این رباعی را به مطایبه گفته ]

رباعی


درماتمت آن قوم که خون می بارند
مرگ تو حیات خویش میپندارند
غمناک از آنند که تا دوزخیان
جاوید چگونه با تو صحبت دارند
و بخط او دیدم در سفینه ٔ نجیب الدین الابیوردی نوشته بود، بیت :
دی خواجه نجیب احمد باوردی
گفتا چو تو از باغ هنر با وردی
اوراق سفینه ٔ مرا تزیین ده
زآن غنچه که از گلبن طبع آوردی .

(لباب الالباب چ گیب ج 1 ص 145).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۴ ثانیه
تاج الدین . [ جُدْ دی ](اِخ ) یحیی بن محمدبن علی بن الحسینک . علی بن زید بیهقی در تاریخ بیهق آرد: و رهط دیگر رهط حسن محترق باشند و سید علی ب...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) یحیی بن منصوربن جراح کاتب و منشی مکنی به ابوالحسن از فضلای قرن هفتم . رجوع به کاتب تاج الدین ... شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) یزدی ، نیای بزرگ ابن شهاب مورخ جامع التواریخ حسنی . (رجوع به تاج الدین حسن بن شهاب شود).
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) یلدوز ۞ ، یکی از غلامان معزالدین محمد سام غوری است که بعد از کشته شدن معزالدین محمد پادشاهی غزنین بوی رس...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) ینالتکین ۞ از امراء سیستان : ... این شخص بقول خواندمیر بنقل از طبقات ناصری از ابناء عم محمد خوارزمشاه است ...
تاج الدین کلا. [ جُدْ دی ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلده ٔ کجوربخش مرکزی شهرستان نوشهر. سیزده هزارگزی باختر المده هزارگزی جنوب شوسه ٔ المد...
قاضی تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) عبدالوهاب بن علی بن عبدالکافی سبکی شافعی ، مکنی به ابونصر. رجوع به تاج الدین سبکی ، ابونصر عبدالوهاب ش...
قاضی تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) عبدالوهاب بن محمد حسینی . رجوع به تاج الدین عبدالوهاب بن محمد شود.
تاج الدین محلّه . [ جُدْ دی م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهر خواست بخش مرکزی شهرستان ساری سی هزارگزی شمال باختری ساری و شش هزا...
تلخ آب تاج الدین . [ ت َ جِدْ دی ] (اِخ ) دهی از دهستان جهانگری است که در بخش مسجد سلیمان شهرستان اهواز واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.