اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تاج الدین

نویسه گردانی: TAJ ʼLDYN
تاج الدین . [ ج ُ دی ] (اِخ ) ابوالغنائم . در تاریخ گزیده (ص 448) آرد: سلطان [ ملکشاه ] برنجید [ از خواجه نظام الملک ] و او را معزول کرد، و جایش به تاج الدین ابوالغنائم نائب ترکان خاتون داد... ابوالمعالی نحاص در این معنی گفت در حق سلطان :
ز بوعلی مدد از بو رضا و ازبو سعد
شها که شیر به پیش تو همچو میش آمد
در آن زمانه ز هرچ آمدی بخدمت تو
مبشر ظفر و فتح نامه بیش آمد
زبوالغنائم و بوالفضل و بوالمعالی باز
زمین مملکتت را ثبات پیش آمد...»
نام و نسب وی از این قرار است : ابوالغنائم ابن دارست مرزبان بن خسرو و فیروز و لقب ویرا تاج الملک هم نوشته اند. رجوع به ابن دارست و ابوالغنائم تاج الملک . و تاج الملک ابوالغنایم در همین لغت نامه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) ایلدگز از امراء غزنین و زاولستان . حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده در ترجمه ٔ احوال سلطان محمودبن محمدبن سام بن ح...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) ایلدوز. رجوع به تاج الدین یلدوز شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) باخرزی . رجوع به تاج الدین اسماعیل باخرزی شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) بخاری یکی از خوشنویسان معروف بود و در عهد یاوز سلطان سلیم خان بقسطنطنیه آمده سبب اشتهار خط دیوانی شد. (قاموس ...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) بخشی . رجوع به تاج الدین حسن عطار بدخشی شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) بدخشی . رجوع به تاج الدین حسن عطار بدخشی شود.
تاج الدین . [ جُدْدی ] (اِخ ) بغدادی . رجوع به علی انجب بغدادی شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) بلغاری طبیب و گیاه شناس معاصر ابن البیطار و استاد ابن البیطار و ابوالعباس النباتی . او راست : کتابی در ادویه ٔ...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) بهاءالملک . رجوع به تاج الدین حسن بن شرف الملک ... شود.
تاج الدین . [جُدْ دی ] (اِخ ) تبریزی . وی مفتاح العلوم علامه ٔ سراج الدین ابویعقوب یوسف بن محمدبن علی السکاکی را تنقیح کرده است . (کشف الظ...
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۲۲ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.