تاج الدین
نویسه گردانی:
TAJ ʼLDYN
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ )ابوالفضل بن بهاءالدوله خلف بن ابوالفضل نصربن حمد. مؤلف تاریخ سیستان آرد: آمدن امیر مأمون ببرونج در ماه جمادی الاولی بسال چهارصدو نودوشش ، آمدن امیر برغش سفهسالار سلطان سنجر به سیستان در آخر ماه صفر و شدن او بپای شارستان و صلح کردن بر آنک امیر بهاءالدوله خلف و امیر اجل تاج الدین ابوالفضل بدو فروشدند و امیر تاج الدین را بر خویشتن ببرد تا ببلخ و ترمد و آنجا ببود شش ماه تا ماه رمضان همین سال در اول ماه جمادی الاخر بسال چهار صدو نود و نه ... و عاصی شدن امیراجل تاج الدین ابوالفضل بر پدر خود غره ٔ ماه رجب همین سال و خصومتها میرفت میان ایشان تا آخرالامر تاج الدین بشد و مرادق و سیستان بیشتر بر وی گشتند، و همه سالاران سیستان بروی گشتند و از اوق و پیش زِرِه و نواحیهاء دیگر، و بشدند در غره ٔ ماه رمضان ، درِ شارستان بگرفتند، و جنگ آغاز کردند پیوسته تا روز دوشنبه بیست و دوم ماه رمضان همین سال بعاقبت امیر اجل تاج الدین ابوالفضل درشد در شارستان و بامیری بنشست بدین تاریخ و امیرشاهنشاه برادر وی بگریخت و عاصی شد بروی وحصار طاق بگرفت و کوتوال آنرا بکشت و تاختن ها می کردند بر یکدیگر، و امیر بهاءالدوله درین وقتها در شارستان بود آخرالامر بگریخت ، بشد بحصار طاق برامیر شهنشاه یکی شد، و امیر قلمش را و لشکر وی را بکشید به سیستان و او را در ناحیت اسفزار بود. آمدن امیر قلمش به سیستان غرّه ماه ذی القعده بسال پانصد، اندر سیستان و در نواحی آن پیوسته بودند، تا نیمه ٔ ماه محرم بسال پانصد و یکی ، امیر بهاء الدوله بشد بر لشکر قلمش تا برون وجول تا آخر الامر امیر اجل ملک مؤیدتاج الدین ابوالفضل با پدر خود صلح کرد بهاءالدوله ، و او را بیاورد بر آنکه بیاید به سیستان و همه مرادهای او بحاصل ، الاامیری او را ندهم ، این من باشم ... و شدن تاج الدین بسمرقند بسال پانصد و سی و پنج و آمدن از سمرقنددر شوال بسال پانصد و سی و هشت ... (تاریخ سیستان چ بهار صص 389- 391). تاج الدین در سنه ٔ 536 و بقولی 535هَ . ق . در رکاب سلطان سنجر در جنگ معروف قطوان سمرقند با لشکر خطا حاضر بوده و شجاعت عجیبی بروز داده و همانجا اسیر شده و مدت یکسال باحترام تمام نزد خان خطا بوده و بعد آزاد شد. (کامل 11 ص 33) (راحة الصدور ص 183) (تاریخ سیستان چ بهار ص 391 ج 4). رجوع به راحة الصدور چ اقبال ص 169 و 173 و 174 شود. خوندمیر در حبیب السیر صاحب ترجمه را بنام تاج الدین ابوالفضل بن طاهربن محمد یاد کند و گوید:... چون سلطنت از آن خاندان (غزنویان ) به سلجوقیان انتقال یافت در زمان سلطان سنجر، طاهربن محمد که بروایتی از اولاد طاهربن خلف بن احمد بود و بقولی در سلک احفاد ملوک عجم انتظام داشت در آن ولایت به نیابت سلطان سنجرلواء حکومت برافراشت و پس از فوت وی پسرش تاج الدین ابوالفضل در آن مملکت حاکم شد و او بصفت شجاعت و فضیلت و سخاوت موصوف بود و باصابت رای و تدبیر سرآمد حکام زمان می نمود بنابر آن در سلک مخصوصان سلطان سنجر انتظام یافت و درمعارک سلطان با مخالفان آثار جلادت بظهور رسانیده پرتو انوار عنایت سلطان بر وجنات حالش تافت . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 627)... و لشکر سلطان سنجر بخلاف معهود و مقصود شکستی فاحش یافته قرب سی هزار کس کشته شدند و سلطان سنجرمتحیر گشته تاج الدین ابوالفضل که والی سیستان بود عرض نمود که ای خداوندجهد باید کرد که بسرعت هر چه تمامتر خود را از این گرداب مهلک بساحل نجات کشیم که زیاده از این ثبات و قرار مستلزم ازدیادنکال و خسارت خواهد بود و سلطان با سیصد سوار اسفندیار آثار بر صفوف کفار حمله کرده باده پانزده کس جان بکنار کشید وبحصار ترمذشتافت و تاج الدین ابوالفضل با منکوحه ٔ سلطان ترکان خاتون گرفتار گشت و گورخان اورا حریف مجلس بزم خود ساخت و سایر اسیران را رخصت انصراف داد. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 509) و نیز مؤلف قاموس الاعلام ترکی نام وی را بدینسان آورده است : تاج الدین ابوالفضل بن طاهر یکی از حکمرانان سیستان بودو بسال 545 هَ . ق . از طرف سلطان سنجر سلجوقی به حکومت منصوب گشت و تا ظهور چنگیزخان این خاندان حکمرانی داشتند و هشتمین حکمران این سلاله موسوم به تاج الدین دو سال در مقابل لشکر مغول پایداری کرد اما آخر مغلوب گردید و اسامی امراء این طایفه بدین قرار است :
1- تاج الدین ابوجعفر 2-شمس الدین محمدبن تاج الدین 3- تاج الدین هرب بن عزّ الملک 4- بهرام شاه بن تاج الدین 5- نصیرالدین بن بهرام 6- رکن الدین بن بهرام 7- شهاب الدین محمدبن تاج الدین 8-تاج الدین رجوع به ابوالفضل تاج الدین بن طاهر در همین لغت نامه شود.
واژه های همانند
۲۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) خرقانی . شهابی غزال خجندی از گویندگان دوره ٔ سلجوقیان قطعه ای در حق وزیر هرات گفته است و در آن ضمن از تاج ...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) خرم . معروف به پهلوان خرم از امراء لشکر شاه شجاع بود و وی در اواخر عمر بحکومت اصفهان رسید و تا هنگام مرگ به...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) خلج . از امراء لشکر اتابک زنگی است . در تاریخ افضل (بدایع الازمان فی وقایع کرمان ) چنین آمده است : گفتار در ذک...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) خیوقی ، ابن شهاب الدین ابوسعدبن عمر خیوفی . علامه ٔ قزوینی در تعلیقات لباب الاباب در ترجمه ٔ احوال شهاب الدین ...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) دریهم . رجوع به علی بن محمد... شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ](اِخ ) دمشقی . رجوع به تاج الدین بن احمد دمشقی شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) دهلوی . رجوع به محمودبن محمد... شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) رازی . رجوع به محمدبن حسین بن علی بن محمدبن احمد نیشابوری ... شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) زاهد.پدرش امیر یوسف الدین محمود از امیرزاده های هزاره ٔ بلخ بود و در فتنه ٔ مغول بهند رفته در آنجا امارت و ریاس...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) زاهد. رجوع به تاج الدین ابراهیم بن روشن ... شود.